جناب شبستری در اشعار زیر تفاوت اناالحق زدن عرفا را با هرزه گوئی بیان نموده اند .اناالحق به کلماتی و جملات و حالاتی گفته می شود که عارف در حالت ورای فکری و خلسه بیان نموده و خودش از گفتن این کلمات آگاهی نداشته و بعد از برگشتن به حالت طبیعی هیچ چیز در خاطرش نمی ماند و معانی استخراج شده از این کلمات به گونه ای است که انگار از زبان خدا سخن می گوید و در خیلی موارد خودش را مثل خدا می ستاید .جناب مولوی در اشعاری در خصوص بایزید بسطامی می گویند :

چون همای بیخودی پرواز کرد
آن سخن را بایزید آغاز کرد
نیست اندر جبه ام الا خدا
چند می جووی بر زمین و در سما

در این رابطه سوال و جوابی را در معنی اناالحق از جناب شبستری در گلشن راز آمده که نقل می کنم :

سوال از معنی انا الحق
کدامین نقطه را نطق است اناالحق
چه گویی هرزه بود آن یا محقق

جواب
انا الحق کشف اسرار است مطلق
جز از حق کیست تا گوید انا الحق
همه ذرات عالم همچو منصور
تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در این تسبیح و تهلیلند دائم
بدین معنی همی‌باشند قائم
اگر خواهی که گردد بر تو آسان
و ان من شیء را یک ره فرو خوان
چو کردی خویشتن را پنبه‌کاری
تو هم حلاج‌وار این دم برآری
برآور پنبهٔ پندارت از گوش
ندای «واحد القهار» بنیوش
ندا می‌آید از حق بر دوامت
چرا گشتی تو موقوف قیامت
درآ در وادی ایمن که ناگاه
درختی گویدت «انی انا الله»
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیک‌بختی
هر آن کس را که اندر دل شکی نیست
یقین داند که هستی جز یکی نیست
انانیت بود حق را سزاوار
که هو غیب است و غایب وهم و پندار
جناب حضرت حق را دویی نیست
در آن حضرت من و ما و تویی نیست


برگرفته از کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری