گاهی گمان نمی کنی ولی می شود،
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!
گاهی گدای گدایی و بخت نیست،
گاهی تمام شهر گدای تو میشود!
دکتر شریعتی
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب , یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست , یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد ,ما همه همسفر و رهگذریم.....
آنچه باقیست فقط خوبیهاست.
در تو بود هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تو نیست
از تو بود راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار تو
همدم خود شو که حبیب خودی
...
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوه&zw...
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
هشیاری...
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
مائیم و موج سودا , شب تا بروز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تاتو ,هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
مائیم و آب دیده در کنج غم خزی...
در روز وصال تو بقربان تو کردم
خون بود شرابی که زمینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم
آهیست کز آتشکده سینه بر آمد
هر شمع که روشن به شبستان تو کردم
اشکیست که ابر مژه بر دامن...
و گر پرسی چه می خواهی ؟ ترا خواهم ترا خواهم
نمی خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
...
آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب
چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب
عاشق چ...
گر چه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست
چونک در تن ...
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد
دل برد ونهان شد
هردم به لباس دگران یار بر...
الهی به مستان میخانهات
بعقل آفرینان دیوانهات
به دردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما
به درّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به رندان...
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کا...
بیا ای خدا گونه ای مهربان ز چنگال خود خواهیم وارهان
بیا ای نوازشگر جان من نوازشگر طفل ایمان من
بیا و سر رشته را باز کن سخن با زبان من آغاز کن
بده می که آتش بیانم کند ...
الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم ،مرا دیده ای ده که از هر نظری ،بهشتی سازم .
الهی گل بهشت در چشم عارفان خار است و جویندۀ تو را...
حرم دیر یکی ,سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست
گر نظر پاک کنی ,کعبه و بتخانه یکیست
اینهمه قصه زغوغای گرفتاران است
ورنه از روز ازلادامه مطلب
عشق آمد هنگامه در این خانه برانگیخت
آتشکده ها زین دل ویرانه برانگیخت
ع...
چیزی که نکردید گم از بهر چه جوئید کس غیر شما نیست کجائید ,کجائید
در خا...
به مستی می ستاند کام دل را ,از لب نوشت
ببوی آنکه چون گل ,آردت بیرون ز پیراهن
ز شور عشق می خواند,بسی افسانه در گوشت
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پرتو حقیم و نه اوئیم و هم اوئیم
چون نور که از مهر ,جدا هست و جدا نیست
هر جا نگری ,جلوه گر شاهد غیبی است
او را نتوان گفت ,...
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه زچیست
هر کسی از لب لعلت سخنی می گوید
چون ندیدست کسی این همه افسانه زچیست
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
یار من هم قد و همسان من است
مونس من محرم حال من است
یار من بی من نمی نوشد شراب
چشم او بی من نمی آید به خواب
یار من اندیشه و رای من است
قوت تن پای پویای من است
یار در من ترکتازی می کند
با منش طفلانه بازی می کند
یار بی ان...
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساج...
ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت
ای حی بی ذلت و ای معطی بی فکرت ,ای بخشندۀ بی منت
ای دانندۀ رازها ، ای شنوندۀ آوازها
ای بینندۀ نمازها، ای پذیرندۀ نیازها<...