پرخاشگری آدمی برخاسته از عوامل زیستی است یا محیطی؟

نقش عوامل زیستی در پرخاشگری آدمی
ناهنجاریهای کالبد شناختی اعصاب ، فیزیولوژی اعصاب ، غدد درونریز و سایر ناهنجاریهای فیزیولوژیائی همه در بروز رفتار پرخاشگری نقش دارند . هرچند که به نظر نمی رسد این عوامل بتوانند نقش مستقیمی در رفتار پرخاشگری آدمی داشته باشند . تفاوت های زیستی کودکان ، در تعامل با محیط های اولیه ی یادگیری های گوناگون آنان (تعامل های زیستی – اجتماعی ) تفاوت های فردی در رفتار اجتماعی آنان را رقم می زند .

در خلال سالهای نخست زندگی ، تعامل های زیستی اجتماعی نقش حساسی در تکوین عادت به رفتارهای پرخاشگری دارد . کودکان پیش از یک سالگی خشم را تجربه می کنند ، و در میان کودکان دو ساله پرخاشگری جسمانی (کتک ، هل دادن ) رواج دارد . روی هم رفته کودکان 6 ، 7 یا 8 ساله به همان نسبت که والدینشان پرخاشگرند پرخاشگری نشان می دهند .
تفاوت های زیست شناختی ، هم بر رفتار و یادگیری کودکان تاثیر می گذارد و هم بر پاسخدهی هیجانی آدمی در موقعیت های پرخاش برانگیز .
چه عوامل زیست شناختی در برخی مردم رفتار پرخاشگری را تهیه می بینند ؟
نخست اینکه چندین عامل کالبد شناختی عصبی نقش دارند . در کنار قشر پیشانی مخ ، هیپوتالاموس و آمیگدالا نیز مراکز عمده کالبد شناختی متفاوت ساز آدمیان در پرخاشگری هستند . در آدمیان تحرک برقی و آسیب به این مراکز ، گرایش به رفتار پرخاشگری را افزایش یا کاهش می دهد .

تفاوت های کالبد شناختی ناشی از آسیب و تومور و ... در هر یک از این مراکز ، بر گرایشهای پرخاشگری اثر می گذارد . با این همه ، تغییرات قابل توجه پرخاشگری عملی وابسته به عوامل موقعیتی نیز هست . مثال : تحریک برقی جانوران در برابر حریفهای کوچک و ضعیف موجب پرخاشگری می شود حال آنکه همان تحریک در برابر حریفهای بزرگ ، به پرخاشگری نمی انجامد .
دوم اینکه کسانی که میزان سروتونین مغزشان ، همان پیک عصبی باز دارنده ی پاسخهای تکانشی در برابر ناکامی کم است بیشتر امکان دارد پرخاشگری نشان دهند .

هرگاه با برنامه دارویی یا خوراکی ، میزان سروتونین را در حیوان کاهش دهیم بیشتر پرخاشگری می کند .
پژوهشگری به نام لینولا و همکارانش مشاهده کردند در مردهایی که به خاطر خلافکاری پرخاشگرانه زندانی شده بودند میزان سروتونین کمتر از میزان آن در خلافکارانی بود که رفتار تکانشی نداشتند . کودکانی هم که میزان سروتونین آنان کم باشد بیشتر احتمال دارد پرخاشگری نشان دهند .
سوم اینکه فراوانی تستوسترون در مهبل در خلال دوره جنینی تغییراتی در فیزیولوژی اعصاب جنین به بار می آورد که آمادگی بیشتر برای پرخاشگری را تهیه می بیند . در هر شرایطی فزونی تستوسترون ، احتمال رفتار پرخاشگری را بیشتر می کند . در سال 1981 محققی به نام رینیش متوجه شد دخترانی که مادرشان در دوره بارداری با هورمونهای مشابه تستوسترون تحت درمان قرار گرفته بودند و پسران نوجوانی نیز که میزان تستوسترون در آنان زیادتر باشد وقتی برانگیخته شوند پرخاشگرترند.
در هر حال این تاثیرات ، یکطرفه و یکسویه نیست و بررسیهای تازه نیز نشان داده که سلطه داشتن بر دیگری یا پرخاشگری کردن با دیگری ، میزان تستوسترون را در شخص (مرد یا زن ) بیشتر می کند .
بدون تردید ، به جز سه عاملی که بر شمردیم عوامل زیستی دیگری نیز در پرخاشگری نقش دارند . ( از قبیل ویژگی های درجه برانگیختگی ) اما همین سه عامل برای ترسیم چگونگی تعامل عوامل زیستی و محیطی در پرخاشگری ، بسنده است . باید دید تفاوت های زیستی خاستگاهش کجاست . گونه گونیهای وراثتی ، آشکارا در این زمینه پر نقشند . بررسی با دوقلوهای یک تخمکی که از همان آغاز زندگی در محیط های جداگانه پرورش یافته اند نشان می دهد همبستگی میزان پرخاشگری دوقلوهای همجنس عادی بوده است .

تحقیقات گسترده طولی با پسرانی که از آغاز تولد به فرزندخواندگی رفته اند ، همگامی هایی بین پرخاشگری آنان با رفتار پدر اصلی که جرم و محومیت پرخاشگری داشته نشان می دهد. توجیه این قبیل نقشهای وراثت را در میزان تستوسترون ، سروتونین یا دستگاهای عصبی کناری یا مکانیسم های دیگر می توان دید . بدون تردید این آمادگیهای زیستی صرف نظر از خاستگاه دقیق آنها ، نتیجه ی تعامل با محیط یعنی در تکوین رفتار اجتماعی ، باورها و طرحواره ها و گرایشها ی عقل مدار یا هیجان مدار در پاسخ به محرکهای محیطی برانگیزنده یا ناکام کننده تاثیر می گذارند.

همانگونه که ژنتیک و عوامل زیست شناختی در پرخاشگری موثر است نقش یادگیری در پرخاشگری را نمی توان نادیده گرفت .
در تشریح پرخاشگری آدمی هیچ یک از دو دسته عوامل آموختنی یا ذاتی را نمی توان مستقل از دیگری منظور داشت . هر روانشناس پژوهشگر در این زمینه می داند که هر دو دسته عامل در کارند و تفاوت نظرگاهها در این زمینه برخاسته از تاکید نسبی بر هریک از آنهاست .

شواهد حاکی از نقش داشتن یادگیری در پرخاشگری دو خاستگاه اصلی دارد. یکی از آنها پژوهش های کنترل شده ی آزمایشی و طبیعی درباره رفتار است . بررسی های آزمایشی نشان داده پرخاشگری همچون بسیاری از رفتارهای کنشگر دیگر ، از پاداش و تنبیه تاثیر می گیرد . پرخاشگری آدمی تابع این نکته نیز هست که پرخاشگر درباره ی نتیجه و محصول پرخاشگری خود چه نظری دارد و ارزش آن برایش چیست . اینکه رفتار آدمی تابع پاداشهای انتظاری و ارزش آنها برای اوست از دیرباز به عنوان فرض زیربنایی نظریه یادگیری اجتماعی اعتبار یافته است . پژوهش های دیگری هم نشان داده که خاستگاه پرخاشگری جامعه ستیز ، در تجربه های نخستین شخص در خانواده اوست . گروهی پژوهشگر در این زمینه به این جمع بندی رسیده اند که " آموزشهای اولیه درباره الگوهای رفتار جامعه ستیز ، پیش از نوجوانی و در خانه صورت می گیرد و در این زمینه افراد خانواده ، نخستین آموزگارانند".

در آغاز ،کودکان یاد می گیرند که دعوا و جیغ و قشرق می تواند در دستیابی به خواسته هایی که از افراد خانواده دارند موثر باشد سپس رفته رفته این رفتارها به پرخاشگری جامعه ستیز در خانه و بیرون از خانه تعمیم پیدا می کند .

دومین دسته شواهد یادگیری اجتماعی پرخاشگری ، برخاسته ازمشاهده تفاوت های پرخاشگری به صورت تابعی از متغییرهای فرهنگی و اجتماعی است . برای نمونه : شواهد چشم گیری از گونه گونیهای نظام دار در میزان رفتار پرخاشگری در فرهنگ ملل گوناگون در دست هست . مردمان برخی کشورها بیش از مردم دیگر کشورها معتقدند که به کمک پرخاشگری می توان مشکلات را از سر راه برداشت .

بررسیهای دیگری در زمینه ی پرخاشگری نشان از تفاوت های خرده فرهنگ های منطقه یی در کشوری واحد (مثل امریکا) نیز دارد . برای نمونه آدمکشی در میان مردهای سفید پوست غیر لاتینی – اسپانیایی ساکن منطق روستایی یا شهرهای کوچک جنوب امریکا بیش از میزان آن در مناطق مشابه دیگر است و این تفاوت ها برخاسته از تفاوت هنجارهای محلی در زمینه رفتار پرخاشگری به شمار می آید.
در زمینه پرخاشگری آدمی ، گذراندن طبیعت در برابر تربیت و ایجاد دو مقولگی ، اقدامی بیهوده است . اینک می دانیم که هم وراثت و هم یادگیری هر دو ، متغیرهای زمینه ساز برای احتمال پرخاشگری هستند بی آنکه نقش پیشایند مجاور داشته باشند . رفتار پرخاشگری پاسخی است به موقعیتی که شخص را به تهاجم بر می انگیزد . حتی در شرایطی که شخص در لبه ی پرخاشگری کردن و دارای توان آن هست نیز مقدمات خاصی باید فراهم باشد تا دست به پرخاشگری بزند . احتمال رویداد پرخاشگری و همچنین شدت آن ، هم وابسته است به ماهیت عامل برانگیزنده و هم میزان پرخاشگری بالقوه ی برخاسته از چندین متغییر زمینه ساز .

البته تردیدی نیست کسانی که با آمادگی برای پرخاشگری زاده می شوند در مواجه با تهاجم ، پرخاشگرانه تر از افراد فاقد چنان آمادگی رفتار می کنند ، و کسانی که از راه یادگیری اجتماعی ، گرایش های نیرومندی برای پرخاشگری کسب کرده اند پرخاشگرتر از دیگران رفتار می کنند . در پرخاشگری آدمی ، وراثت و یادگیری اجتماعی عوانلی هستند مکمل یکدیگر .


ل . رال هاسمان ، دانشگاه میشیگان
راسل گین دانشگاه میسوری – کلمبیا