در این مقاله سعی گردیده که چگونگی شناخت ما از جهان هستی به توسط مغز , بررسی گردیده ونحوه عمل مغز که چیزی غیر از یکسری عملیاتهای الکتریکی و شیمیائی نمی باشد و باعث شناخت ما از خود و جهان هستی می گردد , بررسی گردیده و ممکن است به دلیل مباحث آن از حوصله شخص خارج گردیده که می توان در چندید نوبت و در دفعات پی در پی مطالعه نمود . چرا که شناخت عملکرد مغز از اهمیت بالائی برخوردار می باشد.
همانگونه که در یک آدم آهنی ,حرکتهای آن به توسط یک سیستم مرکزی کنترل می گردد و توسط یکسری جریانهای الکتریکی ,کلیه فرامینها وحرکتهای آن به اعضا رسیده وکنترل می گردد , در انسان در درون مغز و یا به وسیلۀ اندامهای حسی یکسری تکانه های عصبی که به مغز می رسد تجزیه و تحلیل شده و نهایتا نیز توسط جریانهای الکتریکی( تکانه های عصبی ) و به همراه واکنشهای شیمیائی (پیک های عصبی) تولید شده در مغز و اعضا به توسط غدد های مربوطه کنترل گردیده و باعث شناخت ما و ارتباطاط و کلا رشد و تکامل ما می گردد . در این بین بسیاری از اعمال و رفتار ما خود مختار بوده و ما نقشی در آن نداریم .همچنین کلیه تداعی و عواطف و احساسات ما ,طابعه ای از این واکنشهای الکتریکی و شیمیائی می باشد.

از بهم خوردن پلک گرفته تا بازی بسکتبال ویا نوشتن برنامه های کامپیوتری ، هر گونه رفتارآدمی وابسته به هماهنگی فرایند های متعددی در بدن است . این هماهنگی در نتیجه فعالیت دستگاه عصبی مرکزی وبه یاری دستگاه درونریز حاصل میشود.برای نمونه جریانهایی را که باید هماهنگی مؤثری داشته باشند تا بتوان اتومبیل خود را پشت چراغ قرمز متوقف کرد از نظر بگذرانیم : نخست باید چراغ راهنمائی دیده شود .این به آن معناست که نور باید بر یکی از اندامهای حسی (چشم)اثر بگذارد ،سپس تکانه های عصبی از چشم به مغز انتقال یابند؛ و آنگاه در مغز خصوصیات گوناگون محرک تحلیل شوند وبا اطلاعات موجود درباره رویداد های قبلی که در حافظه ذخیره شده ، مقایسه شوند . اینک شخص در میابد که وجود چراغ قرمز در شرایط حاضر به معنای توقف است .جریان حرکت دادن پا بسوی ترمز وفشار آن ، از بخشی ازمنطقه حرکتی مغز شروع میشود که عضلات ران وساق پا را زیر فرمان دارد.
برای فرستادن علامتهای مناسب به این عضلات نخست مغز باید بداند پا در کجاست وبه کجا باید برود.در هرحال شخص با حرکت ناگهانی ویکباره پا , اتومبیل را متوقف نمیکند بلکه بخش معینی از مغز بطور پیوسته از عضلات پا وساق ران پسخوراند دریافت میکند. حال چشمها وبعضی حس های دیگر خبر میدهند که اتو مبیل با چه شتابی رو به توقف میرود .
وقتی شخص با سرعت به تقاطع برسد وناگهان چراغ راهنمایی قرمز شود ، بعضی از غدد درونریز وی نیز به فعالیت میافتد ودر نتیجه ، ضربان قلب افزایش میابد وتنفس تند میشود و تغییرات سوخت وسازی دیگر مربوط به ترس روی میدهد . هر چند بنظر میرسد توقف در چراغ قرمز جریانی سریع و خود گردان باشد لیکن این عمل متضمن پیامها وانطباقهایی پیچیده ای است و اطلاعات لازم برای این فعالیت ها از راه شبکه ی گسترده یی از نورونها (یاخته های عصبی )منتقل میشوند.
درک آدمی از رویدادها , وابسته به چگونگی رد یابی اندامهای حسی از محرکها وتعبیر مغز از اطلاعات دریافتی اندامها ی حسی است . انگیزه بسیاری از رفتارهای آدمی و حل مسئله به ساختار مغز وابسته است که به نحوۀ حیرت آوری پیچیده است. در واقع ظریفترین فرایندهای اندیشه آدمی بر الگوی خاصی از رویدادهای برقی وشیمیایی مغز استوارند. به همین سبب شناخت جوانب گونا گون فرایند های زیست شناختی بنیادین رفتار وکارکرد ذهن ، در پرتو شناسایی فرایندهای زیستی زیربنایی آنها بهتر حاصل میشود .


نورونها آجرهای بنای دستگاه عصبی
واحد زیر بنایی دستگاه عصبی ، یاخته ی تخصص یافته یی است بنام نورون (یاخته ی عصبی )که تکانه ها یا پیامهای عصبی را به سایر نورونها غدد وماهیچه ها میرساند . شناخت این یاخته ها حائز اهمیت است .
در دستگاه عصبی دو نوع نورون وجود دارد : نوع بسیار ریز به نام نورون محلی و نوع بزرگ به نام نورون درشت.با اینکه اکثر نورونها از نوع محلی هستند و نورونهای محلی در کار پیام رسانی به نورونهای دیگرو مجاور خود هستند ونمیتوانند نظیر نورونهای درشت با نقاط دور از خود مبادله اطلاعات کنند.
از تنه یاخته شاخه های کوتاهی به نام دندریت (از کلمه یونانی Dendronبه معنای درخت )منشعب میشوند دندریت ها و تنه یاخته از نورونهای مجاور خود تکانه های عصبی دریافت میکنند .این پیامها به نوبه خود از طریق زایدۀ یاخته ای بلند وباریک ولوله ای شکلی به نام آکسون به سایر نورونها (یا به ماهیچه ها وغدها ) انتقال میابند . آکسون در انتهای خود شاخه شاخه میشود که در انتهای هریک برآمدگیهای کوچکی است به نام پایانه سیناپسی .
پایانه سیناپسی در واقع تماسی با نورونی که تحریکش میکند ندارد. بلکه بین پایانه سیناپسی و تنه یاخته یا دندریت نورون گیرنده فاصله کوتاهی است این پیوند گاه را سیناپس و فاصله یاد شده را شکاف سیناپسی مینامند

وقتی تکانه عصبی آکسون را میپیماید و به پایانه میرسد موجب رها شدن ماده ایی شیمیایی به نام پیک عصبی میشود .پیک عصبی در شکاف سیناپسی پراکنده شده و نورون بعدی را تحریک میکند وبه این ترتیب تکانه را از نورونی به نورون دیگر میبرد .
هرچند همه یاخته های عصبی ویژگیهای عمومی مشترکی دارند لیکن اندازه و شکل آنها بسیار گوناگون است.دارازی آکسون نورون نخایی ممکن است به 90 تا 120 سانتی متر برسد وازانتهای نخاع تا انگشت پا امتداد داشته باشد وحال آنکه اندازه آکسون نورون مغزی ممکن است در حدود چند هزارم سانتی متر باشد.
نورونها برحسب کارکرد عمومی سه دسته اند :
نورونهای حسی ، که در اندامهای حسی ، ماهیچه ها پوست و مفصل ها هستند که تغییرات فیزیکی وشیمیایی را دریافت و آنهارا به تکانه هایی تبدیل میکنند.
نورونهای حرکتی، این نورونها حامل پیامهایی هستند که عمدتا به ماهیچه ها وغده ها میروند.
نورون های میانجی نیز پیامهای نورونهای حسی را دریافت میکنند وتکانه هارا به سایر نورونهای میانجی میفرستند واین نورونهانیز فقط در مغز وچشم ونخاع وجود دارند .
عصبدسته ای است از آکسونهای کشیدۀ مربوط به صد ها یا هزاران نورون .در هر عصب ممکن است هم آکسونهای نورون حسی باشد وهم حرکتی .در سراسر دستگاه عصبی, تنه نورونها باهم توده شده اند که به این قبیل توده ها در مغز ونخاع ,هسته ودر بیرون از مغز ونخاع گره گفته میشود .
دستگاه عصبی علاوه بر نورونها مملو از یاخته های غیر عصبی به نام گلیایی است که در میان نورون ها پراکنده و غالبا آنهارا در بر میگیرند . نام گلیایی از واژه یونانی Gliaبه معنای چسب گرفته شده زیرا یکی از کارکرد های آنها نگه داشتن نورونها در جای خودشان است علاوه بر این مواد غذایی ضروری برای نورونهارا تهیه وهم چنین کار پاکیزه سازی مغز را نیز بر عهده دارند . تکثیر لجام گسیخته ی یاخته های گلیایی علت تقریبا همه تومور های مغزی است .
تعداد نورونهای موجود در مغز بین ده میلیارد تا هزار میلیارد وتعداد یاخته های گلیایی آن ، نه برابر این رقم بر آورد شده است.
پتانسیل عمل
اطلاعات در طول نورون به شکل تکانه عصبی بنام پتانسیل عمل حرکت میکندو آن عبارت است از تکانه شیمیایی – برقی که از مناطق دندریتی بسوی انتهای آکسون میرود .
چگونگی تولید امواج الکتریکی یا تکانه های عصبی
غشای یاخته عصبی ,نیمه تراواست .به این معنا که بعضی مواد شیمیایی به سادگی از آن رد میشوند و بعضی دیگر تا وقتی مجرا های معینی باز نشود نمیتوانند از آن بگذرند .این مجرا های یونی همان ملکولهای پروتئینی حلقوی است که منفذ های غشای نورون را میسازند .هر مجرای یونی بصورت انتخابی عمل میکند ومعمولا فقط به یون معینی اجازه عبور میدهد . وقتی نورون مبادله اطلاعات نکند آنرا نورون آرام مینامند. در دوره آرامش ، ساختارهای پروتئینی جدا گانه ای به نام تلمبه یونی از راه تلمبه کردن یونهای گوناگون به درون یا بیرون نورون آنها را در دوسوی غشا با توزیع نامتوازن نگه میدارد .مثلا وقتی یون سدیم به نورون وارد میشود آنرا بیرو ن میراند و وقتی بیرون میرود آنرا برمیگرداند نورون آرام از همین راه سدیم های فراوانی را در بیرون یاخته و اندکی سدیم را در درون نگه میدارد. قطبی شدن غشای نورون آرام است بطوری که درون نورون بار منفی بیشتری از بیرون آن پیدا میکند.
هر بار که نورون آرام تحریک شود اختلاف ولتاژ دو سوی غشای آن کاهش میابد .اگر پتانسیل به اندازه معینی کم شود آنگاه مجرا های Na+در نقطه تحریک برای مدت کوتاهی باز شده ویونهای سدیم به درون یاخته سرازیر میشوند و نام این فرایند ناقطبی شدن است.در این شرایط بار برقی درون آن ناحیه از غشای یاخته نسبت به بیرون آن مثبت میشود مجراهای Na+مجاور این کاهش ولتاژ را در میابند وباز میشوند ودر نتیجه منطقه مجاور ناقطبی میشود این فرایند ناقطبی شدن که در طول آکسون تکرار میشود تکانه عصبی را شکل میدهد .
سرعت تکانه عصبی هنگام سفر به انتهای آکسون بسته به قطر آکسون بین سه تا سیصد کیلومتر در ساعت است.
بیماری تصلب چندگانه (ام اس ) که ابتدا بین 16 تا 30 سالگی نشانه هایش آشکار میشود ناشی از تباهی غلاف میلین (یاخته های تخصص یافته گلیایی )توسط دستگاه ایمنی بدن بیمار است ومنجر به کژکاری شدید اعصاب حرکتی میشود.
انتقال سیناپسی
پیوند سپناپسی بین نورونها بسیار پر اهمیت است زیرا یاخته های عصبی درهمین پیوند گاهها ,مبادله پیام میکنند . تخلیه یا شلیک در نورون هنگامی صورت میگیرد که تحریک های وارده از پیوند گاهها از آستانه معینی فرا تر برود . در این شرایط تکانه کوتاه واحدی را نورون شلیک میکند و سپس چند هزارم ثانیه نافعال میشود. نیروی تکانه عصبی ثابت است وهر تحریکی موجب تکانه نمیشود مگر اینکه به سطح آستانه برسد این وضع را قانون همه یا هیچ عمل نامیده اند.
گفتیم نورونها در سیناپس با هم اتصال ندارند بلکه فاصله کوتاهی بین آنهاست که پیام از آن رد میشود. وقتی پتانسیل عمل در طول آکسون به پایین میرود وبه پایانه میرسد کیسه های سیناپسی را در پایانه تحریک میکند وبر اثر تحریک ازآنها پیک عصبی به درون پایانه میریزد ملکولهای پیک عصبی در فاصله سیناپسی پخش شده وبه مولکولهای گیرنده عصبی در غشای نورون مقصد میچسبند .بعضی پیکهای عصبی وقتی به گیرنده های خود چفت میشوند اثرتحریکی پیدا میکنندوتراوایی را در جهت نا قطبی شدن افزایش میدهند. بعضی هم تراوایی را کاهش میدهند درون یاخته گیرنده را نسبت به بیرون آن منفی میکنند به این ترتیب اثر تحریکی موجب افزایش احتمال شلیک یاخته و اثر بازدارندگی که موجب کاهش آن است میشود .
وقتی پیک عصبی در فاصله سیناپسی ریخته میشود عملش باید بسیار کوتاه باشد وگرنه اثراتش دراز مدت خواهد شد. کوتاه شدن مدت عمل از دو راه حاصل میشود .در مورد بعضی پیک های عصبی از راه باز گیری وبه صورتی تقریبا فوری منطقه سیناپس از ماده شیمیایی پاک میشود. فرایند باز گیری موجب توقف عمل پیک عصبی وتوقف ساخت آن توسط پایانه آکسونی میشود .اثر سایر پیک های عصبی فرایند تجزیه را از بین میبر د به این ترتیب آنزیم های غشای یاخته گیرنده با پیک وارد فعل وانفعال شده وآن را تجزیه وبی اثر میسازد .
پیک عصبی
بیش از 70 نوع پیک عصبی شناسایی شده ودر آینده نیز انواع دیگری کشف خواهد شد .
بعضی پیکها در مناطقی بصورت تحریکی ودر در مناطق دیگری بصورت باز دارنده عمل میکنند واین به سبب وجود ملکولهای گیرنده متفاوت در آن مناطق است .
استیل کولینیکی از پیکهایموجود در بسیاری از سیناپس های دستگاه عصبی است .این ماده به طورکلی پیک تحریکی است.وهمچنین این پیک درجایی ازپیش مغز بنام هیپوکامپ(دم اسب)فراوان است.هیپوکامپ درتشکیل خاطرات تازه,نقش زیربنایی دارد.بیماری الزایمر،بیماری ویرانگری است که بسیاری ازسالمندان راگرفتارمیکند.هرچه مغزکمتراستیل کوتین بسازد زوال حافظه بیشتراست.
.بعضی داروهای موثربراستیل کولین میتوانند فلج عضلانی ایجاد کنندبرای نمونه سم بوتولینوم که از باکتریهای موجود درمواد غذایی بد کنسرو شده ساخته میشود از رهاشدن استیل کولین در سیناپسهای عصب_ماهیچه یی جلوگیری میکند وبافلج ماهیچه های تنفسی،شخص از پادرمی اید.
نوراپی نفرین پیک عصبی است وعمدتا نورونهای ساقه مغز آن را می سازند.داروهای مخدراز قبیل کوکایین وامفتامین عمل این پیک را از راه کندسازی بازگیری آن،طولانی می کنند.براثر تاخیردربازگیری نوراپی نفرین،یاخته های گیرنده مدت زمان درازتری فعال میمانند.ودرنتیجه آثارتحریکی روان شناختی این داروها ظاهرمیشود.به این ترتیپ هردارویی که سبب کم یا زیاد شدن این پیک درمغز شود.باکاهشیاافزایش سطح خلق ارتباط دارد.
دوپامینازلحاظ شیمیایی شباهت فراوان به نوراپی نفرین دارد.رهاشدن دوپامین دربرخی ازمناطق مغزموجب احساس لذت فراوان میشود. کمبود شدید آن در مناطق دیگری موجب لقوه(پارکینسون)شود.
سروتونینازخانواده مونوامین یعنی از خانواده دوپامین و نوراپی نفرین است..سروتونین در تنظیم خواب واشتها نیز نقش فراوان دارد. ال اس دی که سبب تغییر خلق وخو میشود این اثرش را از راه زیاده سازی میزان سروتونین درمغز ایجاد میکند .ال اس دی دارای ساختار شیمیایی مشابه سرو تونین،وانباشت ان در بعضی یاخته های مغز موجب تقلیداثر سرو تونین وتحریک شدید یاختهاست.
گابا یا اسید گاما امینوبوتیریک پیک عصبی عمدۀ دیگرویکی از مهمترین پیک های بازدارنده دستگاه عصبی بشمار میرود .در واقع دراکثر سیناپس های مغزدرکار است. خاصیت ارام بخشی بعضی داروهای معمول برای بیماران اضطرابی به نام بنزو دیازپین ها مربوط به تسهیل فعالیت بازدارندگی گاباست.
گلوتامات پیک تحریکیوفراوان ترین پیک در دستگاه عصبی مرکزی است.حداقل سه نوع فرعی گیرندۀ گلوتامات میشناسیم که گمان میرود یکی از آنها دریادگیری و حافظه نقش دارد.

بخشهای دستگاه عصبی
همه بخشهای دستگاه عصبی باهم ارتباط متقابل دارند،اما برای سهولت بررسی میتوان آن را به دودستگاه که هریک دارای دوبخش است تقسیم کرد:
دستگاه عصبی مرکزی،که همۀ یاخته های عصبی مغز و نخاع شوکی رادر بر میگیرد ودستگاه عصبی پیرامونی ,عصبهایی را دربر میگیرد که مغزونخاع شوکی را به سایر اندامهای بدن ارتباط میدهند.دستگاه پیرامونی خود به دو دستگاه تنی ودستگاه خودمختار تقسیم میشود.
عصبهای حسی دستگاه تنیاطلاعات مربوط به تحریکات محیطی را که از پوست ماهیچه ها ومفصلها دریافت شده به دستگاه عصبی مرکزی انتقال میدهند ودرنتیجه آدمی درد یا فشار یاتغیرات دمایی را احساس میکند. اعصاب حرکتی دستگاه تنی تکانه ها را از دستگاه عصبی مرکزی به ماهیچه های بدن میرسانند و فعالیت آنهارا برمی انگیزند. عصبهای دستگاه خود مختار به اندامهای درونی میروند یاازآنها برمیگردند وفرایند هایی نظیر تنفس ،ضربان قلب ،و گوارش را تنظیم میکنند.
غالب رشته های عصبی ارتباط دهنده ی بخش های گوناگون بدن به مغز ،در نخاع شوکی جمع میشوند که در حفاظ استخوانی ستون مهره ها قرار دارد. نخاع شوکی بسیار فشرده است ،به طوری که قطر آن به کلفتی انگشت کوچک دست هم نمی رسد .

سازمان مغز
مغز رابه شکل های گوناگون میتوان در نظر گرفت ،مغزدارای سه منطقه میباشد :
1_مغزپسین که شامل همه ی ساختارهای واقع در بخش پشتی مغز نزدیک به نخاع شوکی
2_میان مغز که در میانه ی مغز قرار دارد
3_پیش مغز شامل ساختار های واقع در بخش پیشین یا قدامی مغز

هم چنین مغز از سه لایه متحدالمرکز تشکیل میشود:
1_هسته مرکزی که تنظیم کننده رفتارهای ابتدایی
2_دستگاه کناری یا دستگاه ادارۀ هیجانها
3_مخ تنظیم کنندۀ فرایندهای عالی هوش.

هسته ی مرکزی
هسته مرکزی که ساقه ی مغز نیز نام دارد،مرکز کنترل رفتارهای غیر ارادی از قبیل سرفه ،عطسه،تهوع و نیز رفتارهای ابتدایی است که ارادی هستند ,از قبیل تنفس،استفراغ،خوابیدن،خوردن،نوشیدن وتنظیم دما و رفتار جنسی.
در ساقه مغز همۀ ساختارهای مغز پسین و میان مغزودو ساختار پیش مغز یعنی هیپو تالاموس،و تالاموس قرار دارند.
همچنین به پنج ساختار دیگر ساقه مغزمی پردازیم یعنی بصل النخاع،مخچه،تالاموس،هیپوتالاموس،تشکیلات شبکه یی تنظیم غالب رفتارهای ابتدایی پر اهمیت برای بقا را بر عهده دارند.
بصل النخاع
نخاع در محل ورود به جمجمه کمی قطور شده وپیاز مغز (بصل النخاع)نامیده میشود وآن ساختاری است که بر تنفس و بعضی بازتابهای حفظ حالت ایستاده نظارت دارد.
مخچه
مخچه ساختاری است پر شکنج که کمی بالاتر از پیاز مغز تیره،به پشت ساقه مغز اتصال دارد.مخچه عمدتا باهماهنگی حرکات بدن سروکار دارد.هرچند ممکن است حرکات خاصی ،از سطوح بالاتر مغز آغاز شوند امادرهر حال هماهنگ سازی آنها را مخچه بر عهده دارد .بر اثراسیب دیدن مخچه ،شخص گرفتار حرکات پرشی ناهماهنگ میشود.
تالاموس
دو گروه ازهسته هاییاخته هایعصبی تخم مرغ شکل که درست بالای میان مغز داخل نیمکره های مخ قرار دارند ،تالاموس را تشکیل میدهند . بخشی از تالاموس به صورت ایستگاه تقویت ،اطلاعات وارده از اندامهای گیرنده ی بینایی،شنوایی،بساوایی،وچشایی را به مخ هدایت میکند . بخش دیگری از تالاموس نقش پر اهمیتی در کنترل خواب و بیداری دارد.
هیپوتالاموس
ساختار بسیار کوچکتری است درزیر تالاموس . مراکز هیپوتالاموس کنترل خوردن ،نوشیدن رفتار جنسی و تنظیم فعالیت غدد درون ریز و حفظ تعادل زیستی همان سطح بهنجار کارکرد جاندار سالم است از قبیل سطح بهنجار دمای بدن ،ضربان قلب و فشار خون .تعادل زیستی در شرایط فشار روانی مختل میشود وفرایندهایی برای تصحیح این عدم تعادل به کار می افتند .برای نمونه وقتی خیلی گرممان بشود عرق میکنیم.واگر خیلی سردمان بشود میلرزیم .این هردو فرایند که دمای طبیعی را به بدن باز میگردانند زیر نظارت هیپوتالاموس اند.در هیجانها وپاسخ به موقعیت های فشارزا نیز هیپو تالاموس نقش پراهمیتی دارد.
تشکیلات شبکه ایی
شبکه ایی ازمدارهای عصبی است که از بخش زیرین ساقه ی مغز به سوی تالاموس بالا میرود واز میان بعضی ساختارهای دیگر هسته ی مرکزی میگذرد .این تشکیلات نقش پر اهمیتی درانگیختگی یا بهوش بودن آدمی دارد.در توان تمرکز توجه بر محرک نیز این تشکیلات نقش دارد.
گیرنده های حسی همه دارای رشته های عصبی هستند که از این تشکیلات میگذرند .ظاهرا این تشکیلات به صورت صافی عمل میکند. به این معنا که بعضی پیام های حسی را به قشر مخ راه میدهد وراه بعضی دیگر میبندد. به این ترتیپ وضع هشیاری آدمی درهر لحظه تحت تاثیر فرایند گذر اطلاعات از صافی تشکیلات شبکه ایی است.
دستگاه کناری (لیمبیک)
پیرامون هستۀ مر کزی مغز چند ساختار هست که مجموعا دستگاه کناری نام دارند .این دستگاه روابط متقابلی با هیپوتالاموس دارد و بنظر میرسد در کنار هیپو تالاموس و ساقه مغز نظارت هایی نیز بر رفتار های غریزی داشته باشد.در جانورانی که دستگاه کناری آنهاابتدایی است (مانند ماهیها وخزندگان ) تغذیه وحمله وگریز از خطر وجفتگیری ونظایر آن بصورت رفتارهای قالبی انجام میگیرد . اما دستگاه کناری در پستانداران احتمالا بعضی رفتارهای غریزی را باز داری میکندودر نتیجه جانور میتواند در برابر تغییر های محیط ، انعطاف پذیر تر وسازگار تر باشد.
بخشی ازدستگاه کناری یعنی دم اسب (هیپوکامپ ) نقش ویژه یی در حافظه دارد.برداشتن آن یا آسیب به آن ، نقش حساسش را در قالب خاطرات پایدار نشان میدهد .اما این بخش برای باز یابی خاطرات قدیمی ضروری نیست. به این معنا که پس ازبرداشته شدن دم اسب شخص ، او مشکلی برای به یادآوردن تجربه های پیشین وشناسایی دوستان ندارد .
دستگاه کناری در رفتارهای هیجانی نیز دست اندر کار است .میمونهای که به مناطقی از دستگاه کناری آنان آسیب وارد آمده به کوچکترین تحریک ، واکنشی خشم آلود نشان میدهند واین حکایت از آن دارد که منطقه آسیب دیده نقش بازدارنده دارد.
توصیف مغز بصورت سه ساختار متحدالمرکز یعنی : هسته مرکزی ، دستگاه کناری ، ومخ نباید این تصور را پیش آورد که این ساختارها مستقل از یکدیگرند بلکه در این زمینه باید شبکه کامپیوترهایی را قیاس گرفت .با روابط متقابل که هریک کارکردهای تخصصی دارند اما برای آنکه موثرترین نتیجه را به دست دهند باید باهم کارکنند.
مخ
مخ آدمیبیش از هر جانور دیگری پیشرفت کرده است .لایه بیرونی آن قشر مخ نام دارد.
هر یک از دستگاهای حسی اطلاعات را به مناطق معینی از قشر مخ منعکس میکنند بقیه قشر مخ که نه حسی ونه حرکتی است مناطق ارتباطی قشر مخ هستند و مر بوطند به سایر جنبه های رفتار هم چون حافظه و تفکر و زبان ،مناطق ارتباطی بیشترین بخش قشر مخ را تشکیل میدهند.
برای توصیف نیمکره های قشر مخ ضروری است بدانید که دو نیمکره مغز اساسا متقارن هستند. بنابراین نخستین تقسیم بندی از مغز عبارت است از نیمکره های چپ و راست .هر نیمکره به چهار قطعه پیشانی ،آهیانه یی،پس سری،وگیجگاهی تقسیم میشود .قطعه پیشانی و قطعه اهیانه یی را شیار مرکزی از هم جدا میکند.بین قطعه اهیانه یی و قطعه پس سری مرز مشخصی نیست .قطعه گیجگاهی را شیار عمیقی در بخشهای جانبی مغز به نام شیار جانبی از سایر قطعه ها جدامیکند.
منطقه اصلی حرکتی
این منطقه کنترل حرکتهای اختیاری بدن را برعهده دارد.و درست جلوی شیار مرکزی است.تحریک برقی نقاطی ازبخش حرکتی موجب حرکت قسمتهای معینی از بدن و آسیب به این نقاط قشر مخ سبب اختلال هایی در حرکات بدن میشود بخش های بدن به طرزی تقریبا وارونه در قشر حرکتی منعکس است،حرکات زبان و دهان به ناحیه یی نزدیک انتهای بخش حرکتی انعکاس پیدا میکند .
منطقه اصلی حسی_تنی در قطعه آهیانه یی که بین شیار مرکزی ومنطقه حرکتی است تحریک برقی هرنقطه ،در نقطه یی از سمت مخالف آن در بدن تجربه حسی ایجاد میکند ,چنا ن که گویی بخشی از بدن به حرکت در آمده یا لمس شده است این ناحیه را منطقه اصلی حسی _تنی (ناحیه ی احساس بدن)می نامند .
گرما سرما لمس درد و حس حرکت بدن در این ناحیه منعکس میشود.بیشتر رشته های عصبی موجود در گذرگاها یی که با مناطق حرکتی و حسی_تنی ارتباط دارند به سمت مقابل بدن میروند به این ترتیپ که تکانه های حسی نیمه راست بدن به سمت چپ قسمت حسی_تنی مخ میروند و ماهیچه های دست و پای راست در مهار قشر حرکتی چپ مخ هستند.
منطقه اصلی بینایی
پشت هر قطعه ی پس سری از لحاظ بینایی ناحیه پر اهمیتی بنام منطقه اصلی بینایی وجود دارد.رشته های عصب بینایی و مسیرهای عصبی را که از هر چشم به قشر بینایی میرسند.
منطقه اصلی شنوایی
این منطقه که در سطح قطعه ی گیجگاهی و کناره ی هر نیمکره قرار دارد.به تحلیل علایم پیچیده ی شنیداری میپردازد این منطقه بخصوص با شکل گیری زمانی صوت مثلا در گفتار آدمی ،سرو کار دارند.هردو گوش درهر دوسوی قشر مخ مناطق شنوایی دارند اما ارتباط هر یک با منطقه ی مقابلش نیرومند تر است به این معنا که گوش راست به هردو منطقه شنوایی چپ و راست اطلاعات می فرستد اما به منطقه شنوایی سمت چپ مغز اطلاعات بیشتری می فرستد .وارونه این وضع در مورد گوش چپ وجود دارد.
مناطق تداعی
مناطقی از قشرمخ که بطور مستقیم درگیر فرایند های حسی و حر کتی نیست مناطق تداعی نام دارد وبه نظر میرسد منطقه تداعی پیشانی نقش پر اهمیتی در فرایندهای فکری لازم برای حل مساله دارد .آسیب قطعه ی پیشانی میمونها منجربه از از دست رفتن توان حل مساله میشود .
مناطق ارتباطی خلفی
در جوار مناطق اصلی حسی قرار دارند و به نظر میرسد شامل ناحیه های کوچکتری باشند که هریک به حس معینی اختصاص دارد.برای نمونه بخش زیرین قطعه گیجگاهی با اداراک دیداری سروکار دارد و آسیب به آن سبب کاستی هایی در باز شناسی وتمیز شکلها ازهم میشود.آسیب این منطقه برخلاف اسیب مناطق اصلی بینایی قطعه ی پس سری منجر به کاهش دقت بینایی نمیشود.

کارکرد های اختصاصی نیمکره ها
بررسی با افراد دو پاره مغز تفاوت هایی رادر کارکردهای دو نیمکره نشان داده است .نیمکره چپ فرمانروای گویایی آدمی است این نیمکره میتواند کارهای پیچیده ی منطقی فراوانی انجام دهد ومهارت چشمگیری در محاسبات ریاضی دارد. نیمکره راست تنها میتواند زبان بسیار ساده رادریابد برای نمونه می تواند با اشاره درست به اشیا در برابر شنیدن اسامی ساده مانند مهره و پاسخ دهد اما نمیتواند گونه ها ی انتزاعی تر زبان را دریابد و حتی به فرمانهای ساده یی همچون چشمک بزن با تکان سر بگو بله ،با تکان سر بگو نه یا لبخند بزن به ندرت پاسخ می دهد.
نیمکره راست دارای حس بسیار پیشرفته یی برای ادراک فضایی و ادراک طرح هاست در ساختن طرحهای هندسی و ترسیم چند بعدی بر نیمکره چپ برتری دارد. ودر تنظیم مکعبهای رنگی طوری که طرح پیچیده یی حاصل شود بسیار کاراتر از نیمکره چپ است .
با اینهمه توضیح نباید تصور کرد که کارکرد دو نیمکره مغز مستقل از یکدیگرند هرچند هریک از دو نیمکره مغز تخصص های خاص خود را دارد لیکن این دو همواره فعالیت هایشان را باهم هماهنگ و یک پارچه می کنند بر اثر همین تعامل است که فرایندهای ذهنی ادمی همگی گسترده تر ومتفاوت با نقش اختصاصی هر نیمکره است.
زبان و مغز
بخش بزرگی از دانش حاصل درباره ی مکانیسمهای کلامی مغز از مشاهده ی بیماران آسیب مغزی بدست آمده است .آسیب ممکن است ناشی از غده مغزی ،زخمهای عمیق سر یا پارگی عروق مغز باشد وکلمه زبان پریشی(آفازی)به آن دسته اختلالات گویایی گفته میشود که بر اثر آسیب مغزی ایجاد میشود .
گفتیم بروکا در دهه 1860 مشاهده کرد که آسیب وارده به منطقه ی خاصی در کناره ی قطعه ی خاصی در کناره ی قطعه پیشانی نیمکره چپ با نوعی اختلال گویایی به نام زبان پریشی بیانی ارتباط دارد کسانی که ناحیۀ بروکا ی آنان آسیب دیده نمی توانند کلمات را درست ادا کنند وبسیار آهسته وپر زحمت حرف میزنند البته غالبا می توان مقصود آنان را فهمید امادر گفتارشان فقط کلمات کلیدی هست نامها را معمولا به صورت مفرد بکار می برند و صفتها قیدها حرف های اضافه وربط را حذف میکنند با این همه این افراد در فهم چیزایی که میشنوند یا می خوانند هیچ مشکلی دارند.
دستگاه عصبی خود مختار
میدانیم دستگاه عصبی محیطی دو بخش دارد. دستگاه تنی ،کنترل عضلات را بر عهده داردوازپوست ،ماهیچه هاوگیرنده های حسی گوناگون ،اطلاعات دریافت می کند دستگاه خود مختار ،غده های درون ریز و ماهیچه های صاف و آز ان جمله قلب عروق خونی وپوشش درونی معده و روده را اداره می کند صاف نامیدن این ماهیچه ها به سبب منظره میکروسکوپی انهاست .
نام خود مختار برای این دستگاه به خاطر این است که بسیاری از فعالیتهای تحت کنترل آن به صورت خودمختار یا خودگردان انجام میگیرد از قبیل گوارش و گردش خون که حتی در خواب یا بیهوشی نیز ادامه دارد.
دستگاه خودمختار دارای دو بخش سمپاتیک وپاراسمپاتیک است که غالبا در جهت متضاد یکدیگر عمل میکنند.
هرچند این دو دستگاه در جهت عکس یکدیگر عمل میکنند اما استثناهایی برای این اصل وجود دارد. بخش سمپاتیک در موارد ترس و هیجان تسلط دارد. اما یکی از نشانه های نسبتا رایج پاراسمپاتیک در ترس شدید تخلیه غیر ارادی مثانه یا روده است .عمل کامل جنسی در نرها هم مستلزم نعوظ و هم در پی انزال است به این ترتیب هرچند این دو دستگاه غالبا در جهت عکس یکدیگر عمل میکنند اما تعامل پیچیده یی نیز بین انها وجود دارد.
دستگاه غده های درون ریز
دستگاه عصبی از راه فعال سازی مستقیم ماهیچه ها وغده ها بر فعالیت های سریع التغییر بدن نظارت دارد. غده درون ریز در سراسربدن پراکنده اند وموادی هم چون عرق یا شیر یا هورمون ترشح میکنند دستگاه غده های درون ریز عملش کندتر است وبه صورتی غیر مستقیم به کمک مواد شیمیایی یا هورمون بر فعالیت های مجموعه یاخته ها در سراسر بدن اثر میگذارد .هورمونهارا غده های گوناگون درونریز به جریان خون میریزند وبه این ترتیپ به سراسر بدن میروند وبه شیوه های گوناگون بر انواع یاخته ها اثر میگذارند یاخته هایی که پیام آنها را در مییابند .هر یاخته گیرنده هایی دارد که فقط ملکول های هورمون مختص همان یاخته را شناسایی می کنند و ملکولهای هورمون مناسب را از جریان خون به درون یاخته می کشند برخی از غده های درون ریز را دستگاه عصبی فعال میسازد وبرخی دیگر را تغیرات شیمیایی درون بدن. .
غده هیپوفیز یکی از مهمترین غده های درون ریز،تا حدودی به صورت جوانه از مغز برامده و درست زیر هیپوتالاموس قرار دارد.به این خاطر که غده ی هیپوفیز بیشترین تعداد هورمون را میسازد وبر ترشح غده های درون ریز دیگر کنترل دارد غده رهبر نام دارد. کار یکی از هورمونهای هیپوفیز تنظیم رشد است وکمبود شدید این هورمون موجب کوتولگی و ترشح زیاده ی ان سبب غول پیکری است .هورمونهای دیگر هیپوفیز مسئول راه اندازی سایر غده های درون ریز از قبیل تیرویید .غده های جنسی و لایه های بیرونی غده فوق کلیوی هستند. رفتار عشقبازی ،جفت گیری و تولید مثل در بسیاری از حیوانات مبتنی بر کنش متقابل پیچیده یی بین دستگاه عصبی وتاثیر غده ی هیپوفیز بر غده های جنسی است.
تاثیر وراثت بر رفتار
برای شناخت مبانی زیست شناختی روان شناسی باید اطلاعاتی هم درباره تاثیر عوامل ارثی و هم چنین ساختارها و فرایندهای زیستی داشت .رشتۀ وراثت شناسی رفتاری آمیزه ایی از روشهای وراثت شناسی و روان شناسی را در بررسی شیوۀ به ارث رسیدن خصوصیت های رفتاری بکار میگیرد .بسیاری از خصوصیت های بدنی از قبیل قد وساختار استخوانی و رنگ مو و چشم به ارث میرسند. وراثت شناسان رفتاری می خواهندبدانند خصوصیتهای روانی همچون توانایی ذهنی مزاج واستواری هیجانی ونظایر آنها تا چه اندازه از والدین به ارث می رسند .بررسی های تازه حاکی از وجود ژن هوش است .پزوهشگران موسسه روانپزشکی لندن به سرپرستی رابرت پلومین ژنی را شناسایی کردند,که در میزان هوش نقش دارد. با این همه این قبیل یافته ها قطعی نیست و چنانکه در این بخش خواهیم دید شرایط محیطی تاثیر فراوان در تجلی هر عامل وراثتی دارد.
کروموزومها و ژن ها
واحدها ی وراثتی که از والدین به فرزندان میرسند وبه نسل بعد منتقل میشوند به وسیلۀ ساختارهایی در هستۀ هر یاختۀ بدن به نام کوروموزوم انتقال می یابند.غالب یاخته های بدن 46 کوروموزوم دارند. آدمی به هنگام لقاح،23 کروموزوم ازنطفۀ پدر(اسپرم) و23کروموزوم از تخمک مادر دریافت میکند. این 46 کروموزوم به تشکیل 23جفت کروموزوم می انجامد که خود در هر بار تقسیم یاخته تکثیر می شود .
در هر کروموزوم واحدهای توارثی منفردی بنام ژن است .هر ژن بخشی از ملکول اسید دیوکسی ریبونوکلییک است که حامل اصلی اطلاعات تو ارث محسوب میشود .ملکول دی ان ای شبیه نردبان تاب خورده یا مارپیچ دو رشته یی است .همه ی ملکول های دی ان ای ترکیب شیمیایی واحدی دارند.
ژنهای بارز و نهفته
در هر جفت ژن هریک از ژنها می تواند بارز یا نهفته باشد. اگر هردو بارز باشند ویژگی آنها در شخص نمایان میشود اما اگر یکی بارز ودیگری نهفته باشد ژن بارز ویژگی را تعیین میکند. شکل نهفتۀ هر ویژگی فقط به شرطی نمایان میشود که ژن دریافتی از پدر ومادرهردو نهفته باشند . نمونه ژن های رنگ چشم طبق الگوی بارز _نهفته عمل میکنند .رنگ آبی نهفته است و رنگ قهوه ایی بارز .بنابراین هرکودک چشم آبی یاپدرو مادرش هردوچشم آبی اند یا یکی چشم آبی اند یا یکی چشم آبی ودیگری چشم قهوه ایی .ویاهردو چشم قهوه ایی در مقابل کودک چشم قهوه ایی هرگز دو والد چشم آبی ندارد. طاسی،زال تنی،هموفیلی و حساسیت به پیچک سمی از جمله ویژگی هایی هستند که از ژنهای نهفته به ارث می رسند.
طرح بارز_نهفته لزوما در همۀ جفت ژنها وجود ندارد.وبیشتر خصوصیات آدمی را نه یک جفت ژن بلکه عمل مشترک چندین ژن رقم میزند.

ژنهای وابسته به جنسیت
زیرمیکروسکوپ کروموزومهای مرد وزن به استثنای جفت 23 شکل همسان دارند .جفت23جنسیت را تعیین می کند و حامل ژنهای خصیصه های وابسته به جنسیت است .در زنان بهنجار جفت 23 , دو کروموزوم مشابه به نام کروموزوم xدارد و در مردهای بهنجار جفت 23 دارای یک کروموزوم ایکس و کروموزوم دیگری با شکل کمی متفاوت بنام کروموزوم yاست. جفت کروموزوم 23 زنان با ایکس ایکس ومردان باایکس وای نمایش داده میشود.
بررسی نقش وراثت در رفتار
خصیصه هایی را ژن واحدی رقم میزند لیکن بیشتر خصیصه های آدمی محصول مشترک چندین ژن است .این قبیل خصوصیات را چند ژنی می نامیم . ویژگی هایی از قبیل هوش , قد و هیجان پذیری از این لحاظ در مقولۀ مشخصی جای نمی گیرند بلکه پیوستاری ازتغییرپذیری دارند.بیشتر مردم نه کم هوشند و نه تیز هوش .توزیع هوش دامنۀ گسترده ایی دارد. وبیشتر مردم نزدیک به وسط توزیع قرار دارند.
گاهی اختلال ژنتیکی خاصی موجب عقب ماندگی ذهنی میشود لیکن غالبا توان هوشی آدمی را چندین ژن تعیین می کنند که بر عوامل زیر بنایی توانایی های گوناگون میگذارند .البته سر نوشت توان ژنتیکی را شرایط محیطی تعیین میکند .تخم کشی انتخابی , یکی از روشهای بررسی ارثی بودن صفات در حیوانها تخم کشی انتخابی است و در این روش حیوانهایی را که صفت معینی در آنها قوی است باهم جفت میکنند .
روش تخم کشی انتخابی برای بررسی نقش وراثت در شماری از ویژگی های رفتاری بکار رفته است .
بررسی دوقلوها
موازین اخلاقی مانع از کاربرد تخم کشی انتخابی با آدمیان است و بنابراین در عوض شباهت های رفتاری مردمانی را بررسی می کنیم که باهم خویشاوندند. بعضی صفات غالبا در همۀ افراد خانواده دیده میشوند اما نکته اینجاست که افراد هر خانواده نه فقط از لحاظ محیط نیز وضع مشابهی دارند اگر در خانواده ایی استعداد موسیقی همه گیر باشد معلوم نیست توانایی موروثی موسیقی بیشتر نقش دارد.
دوقلوهای یک تخمکی از یک تخمک بارورند وبنابراین سازوبرگ ارثی همانندی دارند و به خاطر باروری از تخمک واحد یک تخمکی نام دارند هریک از دوقلوهای دوتخمکی از تخمک مستقلی به وجود می آیند و شباهتشان به یکدیگر بیش از شباهت خواهر _برادر های معمولی نیست ودو تخمکی نام گرفته اند.
وراثت شناسی ملکولی رفتار
در سالهای اخیر برخی محققان برآن شده اند که ویژگی هایی همچون بعضی جنبه های شخصیت را ژن های معینی رقم میزنند که بر گیرنده های پیک های عصبی معینی اثر میگذارند .در بیشتر این قبیل بررسیها کسانی از افراد خانواده که از ویژگی روان شناختی معینی بهره دارند شناسایی وبا افراد فاقد آن ویژگی در خانواده مقایسه میشوند.
تاثیر عوامل محیطی برعمل ژنها
توان ارثی که هر کس با آن پای به جهان می گذارد تحت تاثیر فراوان محیطی است که شخص با آن روبرو میشود .دانشمندان بر انند که میزان ساخت انسولین را ژنها رقم میزنند .لیکن همۀ کسانی که آمادگی ارثی ابتلا به دیابت دارند لزوما گرفتار این بیماری نمی شوند . به این معنا که دیده شده اگر یکی از قلوها ی یک تخمکی دچار ان باشد فقط در نیمی از موارد دوقلوی دیگر هم گرفتار می آید .هر چند همۀ عوامل محیطی مسبب دیابت را نمی شناسیم. شکی نیست که چاقی نقشی در آن دارد چاقها بیش از لاغر ها برای سوخت و ساز هیدرو کربورها به انسولین نیاز دارند به همین سبب کسانی که حامل ژنهای بیماری دیابت باشند در صورت چاق بودن بیشتر احتمال گرفتار آمدن به آن را دارند.



گرفته شده از روانشناسی هیلگارد