منظره ای که هر موجودی از جهان هستی میبیند و تصور می کند بسته به نوع و تکامل مغزی و فکری او میتواند به اشکال مختلف باشد و فقط یک تداعی است که مغز ما انسانها برای ما به تصویر می کشد .

جهان هستی مادی دارای یک منظرۀ ثابت و اصلی نیست و منظرۀ آن بستگی به سرعت ناظر , فرکانس چشم و آستانۀ درک ,سرعت نور و خمش فضا دارد . پس برای هر ناظر ،بی نهایت نوع منظره از جهان هستی مادی وجود خواهد داشت.


منظرۀ جهان هستی با توجه به سرعت ناظر
حال در نظر بگیریم ناظری در فضا با سرعت حرکت کند ،می دانیم در صورتی که به یک منبع صوت و یا نور نزدیک و یا دور شویم ، فرکانس و طول موج آن ها تغییر می کند . برای مثال در صورتی که منبع مورد نظر صوت باشد با نزدیک شدن به آن ، طول موج آن فشرده تر شده و درهم می رود ، در نتیجه فرکانس آن افزایش پیدا کرده ،صدا بم تر به گوش می رسد (پدیده دپلر) . همین موضوع در مورد منبع نور نیز صدق می کند و با نزدیک شدن و دور شدن نسبت به آن،تغییر فرکانس پیش آمده ،در نتیجه تغییر رنگ و منظره خواهیم داشت .

اگر ما منظرۀ جهان هستی را در حال حاضر با این منظره می بینیم به این علت است که با سرعت نسبتا ثابتی در حال حرکت در فضا هستیم،زیرا زمین که جزئی از منظومۀ شمسی است با سرعت تقریبا ثابتی به دور خود و خورشید می چرخد و منظومۀ شمسی نیز در یکی از بازو های کهکشان راه شیری قرار داشته و با سرعتی حول مرکز آن در گردش بوده و این کهکشان نیز با سرعتی در فضا به دور مرکز دیگری در گردش است که به هر حال سرعت نهایی ما به حدی است که جهان هستی را در حال حاضر ،از نظر منظره و تنوع رنگ ها ، این گونه می بینیم . اگر در کهکشان دیگری زندگی می کردیم ،شاید جهان هستی را با منظره و تنوع رنگی دیگری مشاهده می کردیم.

وقتی ناظری به سمت ستاره ای در آسمان نگاه می کند , در اصل محل واقعی ستاره (با توجه به سرعت حرکت ستاره در فضا و فاصلۀ آن تا ناظر ) غیر از آنجائی می باشد که ناظر نگاه می کند . بنابراین ،ناظر در پیش روی خود با دو نوع میدان دید روبه رواست:
یکی میدان دید واقعی ودیگری میدان دید حقیقی.
زاویه میدان دید واقعی،زاویه ای است که ناظر نسبت به شی ءمورد رویت در مقابل خود عملا مشاهده می کند و زاویۀ میدان دید حقیقی ،زاویه ای است که محل حقیقی شیء مورد رویت ،نسبت به ناظر قرار گرفته است.

با توجه به توضیحات فوق ،طول موج انرژی در سرعت های بالا،به قدری متراکم می شود که در مقابل ناظر ایجاد موج متراکم (که همان ماده است)کرده وسدی را در مقابل او ایجاد می کند.پس در یک شرایط فرضی ویژه ای که بسته به سرعت حرکت ناظر دارد،جهان صلب و سخت می شود و به هر طرف که بخواهد حرکت کند دیواره ای سخت راه او را سد می کند .با متوقف شدن ناظر دوباره فرکانس مقابل او،از فشردگی خارج شده و از حالت ماده که خود موج متراکم است،به موج غیر متراکم تبدیل می شود و باز هم با سرعت گرفتن ناظر،همین ماجرا تکرار می شود در نتیجه :
1-سرعت انسان در فضا از یک حدی بیشتر نمی تواند باشد
2-نمی توان با سرعت های بالا،به طور ثابت در فضا حرکت کرد

با این توضیحات،نتیجه می گیریم جهان هستی بی نهایت نوع منظره داشته و هر ناظری بسته به سرعتی که در فضا دارد،آن را به شکل خاصی می بیند،به این ترتیب امکان واقعیت هایی هست که ما اصلا تصورش را نیز نخواهیم داشت. اما در این جا سوالی مطرح می شود که آیا جهان هستی دارای یک منظرۀ اصلی است؟
با بررسی موضوع به این نتیجه می رسیم که :

جهان هستی مادی دارای یک منظرۀ ثابت و اصلی نیست و منظرۀ آن بستگی به سرعت ناظر دارد و با توجه به این که ناظر می تواند بی نهایت سرعت مختلف داشته باشد ،پس برای هر ناظر ،بی نهایت نوع منظره از جهان هستی مادی وجود خواهد داشت.



منظرۀ جهان هستی ،با توجه به فرکانس چشم ناظر

هر ناظری با چشمان خود جهان هستی نگاه می کند و هر چشمی دارای فرکانسی است که نشان می دهد چند تصویر را در یک ثانیه می تواند دریافت کرده و درک کند . این فرکانس در مورد چشم انسان 24 تصویر است .
یعنی زمانی که 24تصویر دریک ثانیه از مقابل دیدگان ما عبور کند،ما آن را پیوسته می بینیم.اگر فرکانس تصاویر کمتر از این تعداد باشد منظرۀ بریده بریده و غیر پیوسته به نظر می آید. (اساس اختراع سینما) و با افزایش سرعت تصاویر،منظره به طرز غیر عادی دارای حرکاتی سریع شده و باز هم در سرعت بیش تر،تصویرها غیر قابل تشخیص می شوند.

پس اگر انسان جهان هستی را به این شکل می بیند ، به دلیل فرکانس چشم اوست و اگر این فرکانس عدد دیگری بود ، منظره جهان هستی نیز به گونۀ دیگری دیده می شد . برای مثال اگر تیغه ای با سرعت 50 دور در ثانیه دوران کند،انسان در پیش چشمان خود دایره ای مشاهده می کند،حال اگر فرکانس چشم ناظری به همین مقدار یعنی50باشد ،حرکت تیغه را ثابت دیده و فقط ثانیه ای50بار مشاهده می کرد که سر تیغه ها جابجا می شود و اثری از دایره نیز دیده نمی شد.
منظره ای که یک عقاب با فرکانس20000می بیند ،به طور کامل با آن چه که انسان می بیند،تفاوت دارد.یک عقاب می تواند با دقت تمام حرکت یک مگس را در هر لحظه دنبال کند،در حالی که انسان قادر به این کار نیست.همچنین منظرۀ بارش باران را به صورت قطره قطره می بیند،در حالی که ما آن را به صورت خطی نظاره می کنیم.یا آن چه را که یک حلزون با فرکانس چشم 5می بیند بسیار عجیب و غریب است . برای مثال , زمانی که در حال حرکت هستیم ، دنباله ای را پشت سر ما ، به طول چندین متر می بیند و فقط زمانی که به طور کامل ثابت ایستاده ایم ما را به همین شکل می تواند ببیند و یک مگس در حال پرواز را به گونه ای می بیندکه دنباله ای به طول چندین متر دارد.

حال اگر فرکانس چشم انسان بی نهایت بود،چه اتفاقی می افتاد؟
آن چه که پیش چشمان هر ناظری قرار دارد،نتیجۀ پیوستگی تصاویر است و سرعت حرکت و چرخش باعث به وجود آمدن این توالی و پیوستگی می شود.

اگر سرعت فرکانس چشم ناظر افزایش یابد پیوستگی مناظر مقابل چشمان او کاهش یافته تا جایی که این پیوستگی در چشم با سرعت فرکانس بی نهایت ،به طور کامل از بین رفته و در این صورت دیگر چیزی را مشاهده نمی کند .
یعنی حرکت الکترون ها و فرکانس های مختلف را به طور ساکن و ایستا می بیند ؛و چون الکترون ها و ذرات بنیادی ، شکل گرفته از حرکت و پیوستگی هستند به تدریج با بالا رفتن فرکانس چشم و نزدیک شدن به بی نهایت منظرۀ عالم هستی از مقابل دیدگان چنین ناظری محو می شود.
در نتیجه از نقطه نظر فرکانس چشم ناظر ،باز هم جهان هستی بی نهایت نوع منظره دارد که بسته به میزان این فرکانس ، به گونه های مختلفی خود نمایی می کند ودارای منظرۀ ثابتی نبوده و مجازی است ؛بنابراین:

جهان هستی مادی فاقد شکل و منظرۀ ثابت است و هر ناظری آن را با توجه به سرعت حرکتش در فضا و فرکانس چشمش مشاهده می کند.هر چشمی به گونه ای طراحی شده که جهان هستی را به شکل خاصی برای صاحب آن متجلی سازد و تصویر مجازی ناشی از حرکت ذرات را به ناظر گزارش دهد.


منظرۀ جهان هستی با توجه به آستانۀ درک ناظر

هر ناظری بسته به آستانۀ درک فیزیکی خود ،جهان هستی را به گونه ای می بیند .برای مثال یک مار آنچه را که رویت می کند به طور کامل با انسان تفاوت دارد زیرا آستانۀ درک او با انسان متفاوت است . برای مثال مار می تواند اشعۀ مادون قرمز را ببیند . بنابراین در شب دید کامل داشته و برای او تاریکی معنایی ندارد در نتیجه روز و شب نیز برای او فرقی نمی کند . همچنین می تواند حرارت بدن موجودات و اشیاء را ببیند . پس آن چه را که از جهان هستی می بیند با آن چه که ما می شناسیم متفاوت است حال اگر قرار باشد یک مار هم گزارش خود را از جهان هستی ارائه دهد و آن را توصیف کند؛در مقایسه با گزارش ما به طور قطع بایکدیگر دچار اختلاف نظر شدیدی می شدیم .
توصیفی که یک خفاش از جهان هستی دارد؛آن را بسیار محدود و مانند یک نقشۀ سونوگرافی می بیند و مطابق با میزان برد امواج صوتی خود برد محدودی را می تواند زیر نظر داشته باشد و مقایسۀ آن با توصیفی که ما داریم به هیچ وجه قابل قیاس نیست زیرا خفاش می تواند فقط برد محدودی را زیر پوشش رادار مافوق صوت خود قرار دهد و شناسایی کند.
در نتیجه برای او جهان هستی محدودبه یک محدودۀ مشخص می شود و اگر ما با او راجع به جهان لایتناهی می توانستیم صحبت کنیم ،به طور قطع به ما می خندید و ما را مسخره می کرد که مگر می شود جهان لایتناهی باشد .

این ماجرا به تعداد موجودات از یک میکرو ارگانیسم تا آخر ادامه دارد .بنابراین از این زاویه نیز جهان هستی بی نهایت منظره داشته و هر ناظری به تناسب ابزارهای حسی خود آن را می بیند که هیچ یک از این منظره ها حقیقی نیست . در نتیجه همۀ منظره های جهان هستی مجازی و غیر حقیقی است .
زیرا اگر سوال شود که کدام موجود منظرۀ اصلی جهان هستی را می بیند ، چه جوابی به آن می توان داد؟

هر ناظری بسته به آستانۀ درک فیزیکی خود ، تصور و برداشتی از منظرۀ جهان هستی مادی دارد . بنابراین بی نهایت منظره برای عالم وجود دارد.


آن چه را یک کور مادرزاد از دنیا تصور می کند به طور کامل با یک فرد بینا متفاوت است و همچنین یک فرد کر و لال مادر زاد نیز ،برداشت متفاوتی از دنیا دارد.

منظرۀ جهان هستی مادی در رابطه با سرعت نور

شب هنگام وقتی به آسمان نگاه می کنیم .منظرۀ زیبایی در مقابل دیدگان خود می بینیم.ستارگان زیادی را رویت کرده که عظمت آن ها ،چشمان ما را خیره می کند.
آیا آن چه را که مقابل چشمان خود می بینیم،حقیقت دارد و یا مجازی است؟
در جواب باید گفت که آن چه را مشاهده می کنیم،تصویری مجازی از گذشته است و هیچ یک از چیزهایی را که می بینیم،در همان محل رویت قرار ندارند،بلکه متعلق به زمان های گذشته اند.

از نزدیک ترین ستاره که خورشید است تا ستارگان و کهکشان هایی که متعلق به چند میلیارد سال قبل هستند و اگر یک شی را در فاصله یک متری خود مشاهده کنیم این تصویر متعلق به( 8 -10*33/0)ثانیه قبل می باشد.

به این ترتیب همۀ آن چه را که می بینیم مجازی است و عامل سرعت نور باعث ایجاد این مجاز شده و آن چه که رویت می شود در واقع توهمی بیش نیست.
در نتیجه نمی توانیم به مشاهدات خود استناد داشته باشیم و آن چه را که به عنوان تصویر جهان هستی می شناسیم ،به طور کامل مجازی است.


منظره ی جهان هستی در رابطه با خمش فضا

همان طور که می دانیم خط صاف در فضا به صورت خمیده بوده و هر متحرکی در فضا قوسی را طی می کند.به عبارت دیگر ،فضا کروی و لایه لایه است و هر متحرکی بخواهد در آن حرکت آزاد داشته باشد،باید در یکی از این لایه ها قرار بگیرد و قوس آن را طی کند و اگر بخواهد مسیر این قوس را تغییر دهد؛باید صرف انرژی کند.
حال اگر ناظری بخواهد با تلسکوپی که به فرض برد نامحدودی داشته باشد،به آسمان نگاه کند.اول اینکه حداکثر برد دید او محدودیت پیدا کرده و شعاع یک دایرۀ عظیم خواهد بود و جهان هستی برای او محدود و محصور در این دایره می شود. دوم اینکه هر چه فاصلۀ دورتری را مشاهده کند ،به جای دیدن روبه روی یک شی سماوی،سمت بغل آن را مشاهده خواهد کرد تا جایی که حداکثر جای مقدار این فاصله،به جای روبه روی یک شیء سمت پشت آن مشاهده می شود.


نتیجه گیری نهایی در مورد جهان مجازی

با بررسی های بسیار اجمالی که صورت گرفت ،به این نتیجه می رسیم که از هر زاویه به جهان هستی نگاه کنیم ،مجازی است و در واقع بی نهایت مجاز در مجاز در دل یکدیگر قرار گرفته اند،و می توانیم این نتیجه را بگیریم که :
مجاز اندر مجاز است ،عالم ما خیالی بیش نیست،اندر سرِما
چو رستیم عاقبت، ازاین توهم جهانی دیگر آید ، در بر ما
(طاهری)

چرا جهان هستی ،مجازی خلق شده است؟
مجازی بودن جهان هستی مادی خود نشانۀ خلاقیت بیش از حد خالق هستی است ، زیرا هر چند که این مجاز وجود خارجی ندارد ولی حامل حقیقت بزرگی است و از دل همین مجاز است که تعالی انسان اتفاق می افتد و مسیر کمال در آن جاری شده است تا انسان آن را کشف و به سوی خداوند حرکت کرده و با او به یکتایی برسد (الیه راجعون) .

همچنین مجازی بودن «هستی» به علت عدم وجود حقیقی آن ،نیازمندی خداوند به خلقت جهان هستی را رد می کند.به دلیل این که جهان هستی وجود خارجی نداشته تا مدرکی بر نیازمندی خداوند برای خلقت باشد.


برگزیده از کتاب انسان از منظر دیگر
مرجع اصلی کتاب - جهان تک ساختاری