انسان همواره برای حرکت دو پله در پیش رو دارد: پلۀ عقل و پلۀ عشق
مسیر حرکت انسان در زمان زندگی و یا شناخت خود با عبور از دو دنیای مختلف می تواند رقم خورد .

الف) پله عشق
دنیای عاشق : دنیای بی ابزاری , دنیای کیفیت , ذوق و شوق ,وجد و سرور حیرت و تعجب مهر و محبت و شور و هیجان و ایثار و فداکاری و عشق و علاقه می باشد .

ب ) پلۀ عقل
دنیای عاقل : دنیای ابزار , دنیای کمیت ,تفکر و تعقل و فن و تکنیک و علم و دانش می باشد.


تمام برخوردهای انسان با جهان هستی،از روی یکی از این دو پله صورت می گیرد و آن چه را که روی هر پله با آن برخورد می شود،به طور مستقیم به درد پلۀ دیگر نمی خورد و فقط نتایج حاصل از آن می تواند روی پلۀ دیگر مورد بررسی قرار گیرد .
برای مثال،نمی توان فرد عاشقی را با پند و نصیحت ، و یا با استدلال و دلیل از عشقش منع کرد و او را قانع کرد که به عشقی دیگر تن در دهد ،لذا روی پلۀ عشق گفته می شود:

پای استدلالیان،چوبین بود
پای چوبین،سخت بی تمکین بود
(مولانا)

و یا نمی توانیم با فن و تکنیک ،علم و دانش و یا تفکر و تعقل در کسی ایجاد ذوق کنیم تا او برای ما شعری بسراید و شوری را به نمایش بگذارد.به عبارت دیگر،دنیای عشق،دنیای دل است و دنیای دل،پذیرای فن و تکنیک و... نیست و راه مخصوص خود را طی می کند و پند و نصیحت نیز در آن هیچ کارائی ندارد.

من از کجا ،پند از کجا ،باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را ،بر ریز بر جان ساقیا
(مولانا)

تبعات دنیای عشق ،از طریق کتاب و نوشته قابل انتقال و فهمیدن نیست.

بشوی اوراق،اگر همدرس مایی
که درس عشق،در دفتر نباشد
(حافظ)

در این مورد شاه نعمت الله ولی چنین سروده است:
طاعت ز سر جهل،به جز وسوسه نیست
احکام وصول و ذوق،در مدرسه نیست
عارف نشوی،به منطق و هندسه تو
برهان و دلیل عشق،در هندسه نیست

همچنین صائب تبریزی می گوید:
آن نقطۀ خاموشی،در حرف نمی گنجد
بر طاق فراموشی،بگذار کتاب اول

باسعی ،کوشش و اراده نیز نمی توان به دنیای عشق دسترسی پیدا کرد؛مثلا کسی بگوید که تلاش خواهد کرد تا چند ساعت دیگر عاشق شوم و یا بخواهد با تلاش،به حقیقت جهان هستی پی ببرد.

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار،بی حواله بر آید
(حافظ)
همچنین کسی نمی تواند به زور،شعر نغزی بسراید،یا به هیجان بیایدو یا کسی به خود فشار بیاورد که به حیرت و تعجب بیافتد.

تبعات دنیای عشق باید به صورت خود جوش ایجاد شود.اگر از روی پلۀ عقل به عاشق نگاه کنیم ،عاشق دیوانه محسوب می شود . زیرا تبعات عشق،با عقل قابل توجیه نیستند.

کیف یاتی النظم لی والقافیه بعد ما ضاعت اصول العافیه
ما جنون واحد لی فی الشجون بل جنون فی جنون فی جنون
(مولانا)
معنی آن اینست :«چگونه به نظم و قافیه بپردازیم؟بعد از این که ریشۀ سلامتی ام ضایع شد در ریشۀ من فقط یک دیوانگی نیست؛بلکه دیوانگی در دیوانگی در دیوانگی است»

لذا عارف خود اعتراف می کند که دیوانه است و دیوانگی او دیوانگی در دیوانگی در دیوانگی است؛زیرا به خوبی می داند که عاقلان به او چگونه نگاه می کنند.
بنابراین قبل از این که آن ها به او بگویند دیوانه، او خود خیال همه را راحت کرده و اعتراف به دیوانگی می کند.

در اکثر مواقع ،تبعات عشق با مخالفت عقل مواجه می شود.برای مثال اگر کسی جای خود را به دیگری بدهد و ایثار و فداکاری کند،این عمل توجیه عاقلانه ای نداشته و عقل آن را رد می کند،پس گفته می شود:

عقل راه نا امیدی کی رود؟ عشق باشد،کان طرف با سر دود
لا ابالی عشق باشد،نی خرد عقل آن جوید کز آن سودی برد
(مولانا)
بنابراین ،عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد،مخالفت می کند و هر کجا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند ،مخالفت سر سختانه نشان می دهد.
برای نمونه،وقتی که شخص بخواهد تجربه ای ماورایی و غیر متعارف پیدا کند،عقل به شدت واکنش نشان داده و به کلی وجود چنین دنیایی را منکر میشود.

روی پلۀ عقل،دو دسته ابزار وجود دارد؛یک دسته از این ابزارها ،اصلی بوده و دستۀ دیگر واسطه ای است.ابزارهای اصلی،ابزارهایی هستند که به طور مستقیم وبه صورت واقعی مورداستفاده قرار می گیرند؛مانند علم و دانش،فن و تکنیک و...
ابزارهای واسطه ای،که هر چند قابل عرضه و اندازه گیری و آزمایش نیستند،اما در خدمت ابزارهای عقلانی هستند مانند سعی و کوشش،اراده،تخیل و تصور و تجسم و...

بر خلاف دنیای عقل ،دنیای عشق قابل تشریح و توضیح نبوده و تجربۀ آن با کلام قابل انتقال نیست.
گر چه تفسیرزبان،روشن گر است
لیک عشق بی زبان روشن تر است
(مولانا)
در حریم عشق ،نتوان زد دم از گفت وشنود
زان که آن جا جمله اعضا،چشم باید بود و گوش
(حافظ)
دنیایی که کیفیت وجودی هستی و انسان را بررسی می کند،دنیای عرفان و یا دنیای عشق،دنیای دل و یا دنیای بی ابزاری نامیده می شود.

چرا همۀ عرفا از عقل نالیده اند؟
همۀ عرفا از عاقل ترین و عالم ترین افراد زمان خود بوده اند،اما سروده های آن ها پر از شِکوه و شکایت از «عقل» است . به راستی چرا عرفا همواره از عقل نالیده اند؟

عرفابه دو دلیل از عقل ناله کرده اند:
1- ناله از عقل جزء نگر
داستان فیل و اختلاف مردم در شکل و چگونگی آن ،اشاره به عقل جزئی است.
در آن جا مردم بی خرد،حس را عامل معرفت و شناخت می دانستند و در اثر این اشتباه دچار اختلاف شدید شدند.آن عقلی که مورد نکوهش عرفا است،عقل جزئی است.

مولانا چنین سروده است:
عقل جزوی،عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست

حافظ نیز ی گوید:
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف ،رای فضولی چرا کند
یا در جای دیگری می سراید:
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش


2_ناله از عقل واقع نگر
سخت ترین مرحله برای عارف ،مرحله ای است که می خواهد از روی پلۀ عقل به پلۀ عشق گام بگذارد . دراین صورت عقل برای این حرکت ایجاد مانع کرده،ضمن انکار چنین پله ای،او رابه طور کلی از این کار بر حذر می دارد.

عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید،راه هست و رفته ام من بارها
عقل،بازاری پدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار عقل،بازارها
عقل گوید پا منه ،کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را ،کاندر تو است آن خارها
(مولانا)

در نتیجه عقل که بدون وجود آن ،عشقی نیز نمی تواند وجود داشته باشد،در جایی برای عارف دست و پا گیر شده و بین عقل او و عشق تضاد عمیقی ایجاد می شود که در نهایت باعث طغیان عارف علیه عقل شده،او را مجبور می سازد تا به عقل نهیب زند و بخواهد در این مرحله از شرش خلاص شود.

گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل
برون رو،کز تو وارستم من امروز
بشوی ای عقل ،دست خویش از من
که با مجنون،بپیوستم من امروز
(مولانا)

عارف به خوبی فهمیده است که زمان هایی که می خواهد به روی پلۀ عشق گام بگذارد،باید عقل را رها کند
زین خرد،جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی،باید زدن
آزمودم،عقل دور اندیش را
بعد از این ،دیوانه سازم خویش را
(مولانا)


تعریف رند

همان طور که اشاره شد ،دنیا مانند سکه ای است که دو رو دارد:
_واقعیت وجودی
_حقیقت وجودی
اگر انسان به سمت واقعیت آن نگاه کند،تبدیل به انسان واقع نگر می شود و بررسی واقعیت ها برای او به پدید آمدن علم و دانش ،تخصص،مهارت،کسب و کار،حرفه و... منجرشده و به طور کلی در گیر بازی با واقعیت ها می شود؛یعنی همین مرحله ای که انسان امروز،به آن رسیده است.
واگرانسان فقط از بعد حقیقت و از این روی سکه به دنیا نگاه کند،چیزی جز مجاز نخواهد دید و برای او مفهوم همه چیز از بین رفته و دیگر دادو ستد و خیلی از کارهای روزمره بی معنی می شود و سرانجام فرد باید سر به کوه و دشت و صحرا گذاشته و از زندگی عادی جدا شود و راه شیدایی را دنبال کند.
همان طورکه ملاحظه می شود،هریک از این دو راه به تنهایی ناقص است و هر یک چیزی کم دارد و در هر راه ،انسان به هر چه که برسد به خودی خود کامل نیست،با توضیحات ارائه شده،اکنون می توان «رند» را تعریف کرد.

«رند»به کسی اطلاق می شود که هم به واقعیت توجه دارد و هم به حقیقت.

عرفای آگاه ،براساس مرام رندی ،نه واقعیت فدای حقیقت شده و نه حقیقت فدای واقعیت می شود.به بیانی دیگر ،رندکسی است که در واقعیت به دنبال حقیقت می گردد و برعکس؛یا به عبارتی هم قادر به دیدن واقعیت باشد و هم حقیقت .

در نتیجه ،مطابق این نظریه ،تارک دنیا شدن ، پناه بردن به غار ، ریاضت و سختی دادن به جسم و... در رندی جایگاهی ندارد.

تعریف کلی عرفان

«عرفان» عبارت است از قرار گرفتن روی پلۀ عشق،رسیدن به اشراق،روشن بینی و درک معرفت هستی و به طور قطع چنین نتیجه ای از دنیای عقل و علم و دانش به دست نمی آید.

آن ها که به چشم عقل بینند بینند خیال غیر در خواب
عقل از چه چراغ بر فروزد هرگز نرسد به نور مهتاب
(شاه نعمت الله ولی)

به طورکلی و به اختصار دنیای عرفان دارای خصوصیات و تعاریف زیر است:
1.نظر به این که دنیای عرفان،دنیای عشق است ،پس فاقد هر گونه فن و روش و تکنیک ، پند و نصیحت و استدلال،سعی وکوشش و...بوده و دنیای بی ابزاری است؛ چه ابزارهای اصلی و چه ابزارهای واسطه ای.
2.دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است،زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست وبرای رفع مسئولیت نیز نمی تواند باشد،دنیای عاشق به دور از حساب و کتاب های عقلانی است.

فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
و ز بیم حساب روی ها گردد زرد
من حُسن تو را به کف نهم پیش روم
گویم که حساب من از این باید کرد
(ابو سعیدابوالخیر)

3.دنیای عرفان ماورای مزد و پاداش است،زیرا عاشق به طمع مزد و پاداش به عشق نرسیده که بخواهد ادامه حرکت خود را با چنین انگیزه هایی دنبال کند که درآن صورت دنیای او نیز تبدیل به دنیای عقلانی می شد.
جهانی کان جهان عاشقان است
جهانی ماورای نار و نور است
(عطار)
ما ز دوست غیراز دوست،مقصدی نمی خواهیم
حور و جنت ای زاهد،بر تو باد ارزانی
(شیخ بهایی)

4.دنیای عرفان دنیای ترس و حزن نیست.
دنیای عرفان دنیای عشق است،عشق به خدا و در دل عاشق او،ترس و ناامیدی و غم و غصه و ...راهی ندارد.
«الا اِن اولیاءَالله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون» (یونس62)
«آگاه باشید که دوستان خدا ترس ندارند و غمگین نمی شوند»

5.دنیای عرفان دنیای غم و اندوه و حزن،یاس و ناامیدی،اضطراب،احساس تنهایی نیست و به طور کلی این دسته از جنود شیطان به آن راه ندارد و تنها غمی که برای عارف وجود دارد،غم جدایی از خدا و دور افتادن از اصل خویش است.
بشنو این نی چون حکایت می کند
وز جدایی ها شکایت می کند
(مولانا)

6.عرفان موجب ایجاد وحدت اجزا و ارتباط «جزء» و «کل» است ؛ زیرا کل همیشه چیزهایی داردکه جزء از آن بی خبر است و با رفتن به سوی کل،می توان آن پیام ها را دریافت کرد .
برای مثال :یک سلول فاقد آمال و آرزو است اما وحدت صدتریلیون سلول کل را تشکیل داده واین کل چیزی را می داند که اجزا از آن بی خبرند.کل،آمال و آرزو دارد و اهدافی را دنبال می کند در حالی که یک سلول حتی معنی آرزو را هم نمی داند.

7.عرفان،ضد ضربه شدن است
عارف در راه رسیدن به عشق خود با هر تلنگر و ضربه ای دچار وقفه و سکون نمی شود.او در مسیر عشق چیزهایی را یافته است که افراد معمولی از آن بی بهره اند.او در این مسیر توانسته زورق وجودی خود را به یک کشتی اقیانوس پیما تبدیل کند که در مقابل امواج سهمگین اقیانوس زندگی به خوبی مقاومت کند.
در حالی که افراد معمولی با اولین موجی که در این اقیانوس با آن مواجه شوند،واژگون شده و تخته پاره های وجود آن ها به هر سمتی پرتاب می شود.

8.عرفان ،درک کمال است.
دنیای عرفان مجموعۀ آگاهی هایی را مورد بررسی قرار می دهد که قابل انتقال به زندگی بعدی است.
9.از آن جا که عرفان،دنیای عشق است،پس در آن انحصار طلبی جایی ندارد و دنیایی است که می تواند همۀ انسان ها را در خود جای دهد و همگی آن ها را مشمول عشق الهی بداند.

10.با توجه به این که عشق عمل است نه حرف و نوشته و ...پس عرفان،دنیای عمل است و باید ملموس باشد.

11.دنیای عرفان حرکت از ظاهر به باطن است.

تعریف مقدماتی عرفان نظری و عملی

عرفان به دو بخش نظری و عملی قابل تقسیم است:

-بخش نظری که آن را می توان روی پلۀ عقل مورد بحث و بررسی قرارداد.

-بخش عملی که روی پلۀ عشق قرار دارد و در این بخش نمی توان ازهیچ گونه ابزاری استفاده کرد.عرفان عملی به طور قطع باید روی پلۀ عشق صورت بگیرد،بنابراین عرفان عملی،دنیای بی ابزاری بوده و با تکنیک و فن و دانش...قابل حصول نیست.

عرفان نظری به دلیل این که محتاج بحث و بررسی ،توضیح و روشن گری است؛لازم است تا خود را معرفی کرده و توضیح دهد که انسان را به کجا می خواهد ببرد؟لذا در این بخش مجبور به توضیحات ،استدلال و از منطق و...استفاده کندکه همۀ این ابزارها متعلق به دنیای عقل است . در نتیجه ،عرفان نظری روی پلۀ عقل قرار داشته و متعلق به دنیای ابزار است.

عرفان :

الف) عرفان عملی پلۀ عشق دنیای بی ابزاری

ب ) عرفان نظری پلۀ عقل دنیای ابزار

همان گونه که گفته شد؛انسان همواره دو پله در مقابل خود دارد: پلۀ عقل و پلۀ عشق .پلۀ عقل دنیای ابزار فن و روش و تکنیک،پند و نصیحت ،دلیل و برهان و استدلال ،سعی و کوشش و تلاش،...و به طور کلی حیطه ای است که به اصطلاح آن را «دنیای ابزار» می نامیم و پلۀ عشق که دنیای وجد و ذوق و شوق،حیرت و تعجب،جذبه و ازخود بی خود شدن،ایثار و محبت و...است و به طور کلی چارچوبی است که آن را به اصطلاح «دنیای بی ابزاری» نام گذاری می کنیم .

حرف و قصه،کتاب و...در این وادی جایگاهی ندارد.پلۀ عقل ،پایه فهم پلۀ عشق بوده وکلیۀ ادراکات انسان از طریق آن صورت می گیرد و از آن جا که کلیۀ نتیجه گیری ها روی پلۀ عقل صورت می گیرد .
بنابراین بدون پلۀ عقل،کمالی حاصل نخواهد شد و در این صورت پلۀ عقل و پلۀ عشق لازم و ملزوم یکدیگرند .

عاقل عاشق می شود و عاشق ،عاقل .

عشق،پل بین عقل جزء و عقل کل است.

به عبارت دیگر ،با عقل جزئی نمی توان به عقل کل پی برد ، مگر این که روی «پل عشق» ایستاد.


برگرفته از کتاب انسان از منظری دیگر