جهان مجازی در دنیای عرفان
با توجه و مرور آثار عرفانی ،متوجه می شویم که حرکت ،هوشمندی و جهان مجازی در دنیای عرفان ،موضوعی شناخته شده بوده و عرفای ما به آن پی برده بودند و به بیان های مختلف ،آن ها را در اشعار خود منعکس کرده اند.در این جا برخی از سروده های عرفای ایران را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.در وهلۀ اول متوجه می شویم که آن ها نیز مسالۀ حرکت را شناخته اند،ولی با زبان مخصوص و لطیف خود آن را توصیف نموده اند.برای مثال،حرکت را به رقص تشبیه کرده اند،در این جا به سروده ای اشاره می کنیم که با چه دقت و ظرافتی ،تصویر زیبایی از زبان ذره را عرضه می کند.
ما بر در و بام عشق حیران آن بام که نردبان ندارد
هر ذره ،پر از فغان و ناله ست اما چه کند ،زبان ندارد
رقص است ،زبان ذره زیرا جز رقص دگر بیان ندارد
(مولوی)
این سروده ها به طور دقیق نشان میدهد که عرفا به طریق شهودی به این نکته پی برده بودند که ذرات عالم هستی با زبان رقص ،به گیتی معنا و مفهوم داده اند.
سر تا سر عالم ،همه عشق بازی است
ذره به ذره همه با هم ،هم آغوشی است
دست در دست و سبک بال و رقصان همه
کار همه تا به ابد، عشوه و طنازی است
ویا:
چون ذره به رقص اندر آییم خورشید تو را ،مسخر آییم
در هر سحری،زمشرق عشق هم چون خورشید،ما بر آییم
(مولوی)
آن ها به این حقیقت پی برده بودند که میلی درونی (شعور کیهانی)،هر ذره را به رقص و حرکت وادار می کند و نکتۀ مهم در این حرکت ،هدفمندی آن است که ذره را به مقصدی خاص هدایت می کند.
یکی میل است با هر ذره رقاص کشان هر ذره را تا مقصدی خاص
اگر پوئی زاسفل تا به عالی نبینی ذره ای زین میل خالی
سر این رشته های پیچ در پیچ همین میل است باقی هیچ بر هیچ
ازاین میل است هر جنبش که بینی به جسم آسمانی یا زمینی
به هر طبعی نهاده آرزویی تک و پو داده هر یک را به سویی
وحشی بافقی
با دید علمی جهان هستی از ماده ای بنام (حرکت) بوجود آمده است. اما از دید عارف جهان هستی از (رقص) آفریده شده است که در واقع همان حرکت است با بیانی شیرین تر و توصیفی ظریف تر.
بدنبال این تعبیر،نیاز به توصیف های دیگری پیش می آید که باعث میشود زبان عارف با زبان قشرهای دیگر تفاوتی اساسی داشته باشد.
بعنوان مثال برای اینکه (رقص) داشته باشیم باید (آهنگ) وجود داشته باشد و برای اینکه آهنگی نواخته شود وجود (ساز )الزامی است و برای نواختن ساز به مطرب نیاز است،و از این رو سروده های عرفا پر از واژه های رقص ،ساز،مطرب وآهنگ است و انسان در خارج از دنیای عرفان که با این اصطلاحات سرو کاری ندارد به این گفته ها با دیدۀ شک و تردید و در بعضی مواقع با دیدۀ تکفیر نگاه کرده و دنیای عرفان را متهم به تمایل به لاابالی گری و دعوت مردم به عیش و طرب و بی خیالی کرده اند.
نظر به اینکه یکی از رسالت های ما (اعتلای عرفان ایران) است،پس با کشف رمز و توضیح دقیق، درصدد تبرئۀ دنیای عرفان بر آمده و نشان میدهیم که این تصورها ،سوء تفاهمی بیش نبوده و کلام عرفای این مرز و بوم ،عمیق تر از این ظاهر بینی هاست .
به قول حافظ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
پس بررسی موضوع رقص ،به مطرب رسید . بالاترین حدیثی که انسان می تواند دربارۀ آن بحث کند .مطربی که می تواند چنان سازی بنوازد که با آهنگ آن همۀ ذرات عالم هستی به رقص آمده و با رقص خود به عالم ،معنا و مفهوم و هدف بدهد .
این چه مطربی است که می تواند با آهنگ ساز خود ،چنین غوغایی بر پا کند؟
حدیث مطرب حدیث خداوند است که با نواختن سازی دل انگیز ،همۀ ذرات عالم هستی را به رقص و پایکوبی واداشته است . ارکستر سمفونیک عظیم و حیرت انگیزی به پا داشته که تصور آن برای انسان محال است و به دنبال آن رقصی موزون که همۀ عالم را فرا گرفته است .
پس در دنیای عرفان ،ترتیب زیر را داریم که در این راستا معادل های آن ها را نیز مورد بررسی قرار می دهیم.
↓ ↓ ↓↓
خدا هوشمندی قوانین اعداد
دیده می شود که خداوند هوشمندی را (که معادل ساز است) خلق کرده و از این هوشمندی قوانین حاکم بر جهان هستی پدیدار گشته و بدین ترتیب ارادۀ خداوند بر جهان حکم فرما شده است.
پس برگی از درخت نمی افتد،مگر در چارچوب اذن و اجازه خداوند که همان قوانین اوست . قوانین نیز اعداد را به وجود آورده و جهان هستی به عبارتی از اعداد ساخته شده است.
اعداد تعیین کنندۀ چگونگی جهان هستی بوده و چندین عدد ثابت ،تعیین کننده وقایع آن هستند. به جهت همین اعداد است که ما هم اکنون می توانیم روی کره زمین زندگی کنیم . (مانند : اعداد ثابت سرعت نور،ثابت پلانک،ثابت پی،ثابت تیریان،ثابت آووگادرو و...
اعداد متغیر نیز برای مثال ،فاصلۀ زمین از خورشید،شتاب جاذبۀ زمین و...) تغییر حتی جزئی در هر یک از اعداد بالا،برای همیشه بود و نبود ما را رقم زده است و هر تغییری در آینده نیز می تواند مرگ و زندگی انسان را تعیین کند .
بلی،چنین دقتی در اعداد و نواختن چنان آهنگ موزونی ،جز از خداوند بر نمی آید.سازی که بی ساز است و صدای آهنگ آن را فقط عارف است که می تواند با گوش جان بشنود وآن را به تصویر قلم کشیده و دربرابر دیدگان ما قرار دهد.
اما کسی که چنین آهنگی را نشنیده باشد طبیعی است که آن را انکار کرده و تکفیر کند،هر چند که به گونه عقلانی دربارۀ توانایی خداوند صحبت ها و قلم فرسائی ها می کند.
گرچه بی ساز است،ساز مطرب عشاق ما
گر نوازد ساز ما ،ساز گردد عاقبت
(شاه نعمت الله ولی)
عارف پی برده که ناموزونی ساز وجودی انسان ، بر اثر حرکت های غلط خود او بوده که باعث گشته تا ساز ما از کوک اصلی خارج شده و صدای نا موزون از آن شنیده شود . لذا عارف به دنبال آن است که مطرب یک بار دیگر ،ساز وجود ما را کوک کرده و از ناموزنی برهاند.
بیا مطربا،ساز کن چنگ را به نالش درآر آن پر آهنگ را
بیا مطربا،ساز کن پرده را بسوز این دل عشق پرورده را
(امیر خسرو دهلوی)
مطرب ساده ،ساز بنواز کامشب،شب بزم عاشقانست
(عطار)
ویا به قول حافظ:
مطرب چه پرده ساخت ،که در پردۀ سماع
بر اهل وجد و حال،در های و هوی بست
اوست که بی نظیر ترین قطعۀ خود را نواخته و به انسان تقدیم کرده است . اثر شکوهمندی خود را که با ساز حیرت انگیزش،نوای عشق را برای انسان به اجرا در آورده است.
مطرب عشق ،عجب سازو نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد ،راه به جایی دارد
(حافظ)
به دنبال طرح موضوع آفریده شدن جهان هستی از «حرکت» و یافتن واژه «رقص» به عنوان واژه معادل آن در دنیای عرفان و با توجه به این که ،آن چه که از حرکت ایجاد شده باشد،مجازی است و در نتیجه جهان هستی نیز مجازی است؛این موضوع را نیز در دنیای عرفان مورد بررسی قرار می دهیم و نشان می دهیم که عرفا نیز به مجاز بودن عالم هستی وقوف کامل داشته اند.
اکنون با اشاره به برخی از سروده های آن ها،این موضوع را مورد بررسی دقیق تری قرار می دهیم.
جز خیالی چشم تو ،هرگز نبیند از جهان
از خیال جمله بگذر،تا جهان آید پدید
(عطار)
دراین جا عطار به این نکته اشاره دارد که آن چه در مقابل چشمان ما قرار دارد،همگی مجاز بوده و مانند خیالی است و جهان اصلی ، بعد از کنار زدن این پردۀ خیال هویدا می شود ،که خود موضوع قابل بحث دیگری است.در این مورد جناب مولانا می فرماید:
لا جرم سرگشته گشتیم،در ضلال
چون حقیقت شد نهان ،پیدا خیال
ودرجایی دیگر می فرماید:
علمی که تو را گره گشاید ،بطلب
زان پیش که از تو جان برآید ،بطلب
آن نیست که هست می نماید ،بگذار
آن هست که نیست می نماید،بطلب
در این جا مولانا صحبت از آن دارد که عواملی مجازی خود را به ما تحمیل کرده و به شکل «هست» ظاهر شده و جای هست حقیقی را گرفته است.او هم این تاکید را دارد که اگر این هست مجازی را کنار بگذاریم،به دنبال آن هست حقیقی پدیدار می شود و به خوبی فهمیده است که در دل جهان هستی ،به غیر از هوشمندی الهی ،چیز دیگری وجود ندارد.
غیر خدا،در دو جهان هیچ نیست هیچ نگو غیر ،که آن هیچ نیست
این کمر هستی موهوم را چون بگشایی،به میان هیچ نیست
مبین ای اوحدی غیر از خدا هیچ که چون واقف شوی غیرازخدا نیست
(اوحدی مراغه ای)
سایر عرفای ایران نیز ،همگی این نظر را داشته اند.برای مثال شاه نعمت الله ولی،در تعریفی که از «عالم» ارائه داده است،آن را در واقع نقش و خیالی خوانده و تاکید دارد که معنی اصلی این قضیه را محققان می دانند،زیرا افراد معمولی این گفته ها را فقط به این معنی دانسته اند که دنیا ارزشی ندارد و زود گذر است و نباید به آن دل بست.
نقشی و خیالی است ،که عالم خوانند
معنی سخن،محققان می دانند
(شاه نعمت الله ولی)
ویا:
نقشی است خیال عالم ای یار
خوابی است تو هم بخواب دریاب
(شاه نععمت الله ولی)
وشیخ محمود شبستری نیز به روشی به «وهم» بودن آن چه که با آن سر و کار داریم،اشاره دارد:
تو در خوابی و این دیدن ،خیال است
هر آن چه دیده ای از آن ،مثال است
به روز حشر ،چون گردی تو بیدار
ببینی کین همه،وهم است و پندار
عرفای ما همگی به صراحت عنوان می کنند که آن چه را می بینیم، خواب و خیال است.ما در واقع مانند کسی هستیم که در خواب به سر می برد ودر جایی که این پردۀ «وهم»در روز محشر بیفتد،متوجه خواهیم شد که آن چه را که می دیدیم و حقیقت می پنداشتیم،وهم و پندار و خیالی بیش نبوده و در اصل،حقیقت چیز دیگری بوده است و شرمنده و خجالت زده کسی است که اسیر این مجاز بوده و به ماهیت اصلی آن پی نبرده است.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که نظر بر مجاز کرد
(حافظ)
در واقع ما مجاز باز بوده ایم و یا به تعبیر برخی دیگر از عرفا،اهل مجاز بوده ،در مجاز غرق شده و در واقع فریب مجاز را خورده ایم .همان مجازی که خود را به جای حقیقت،به چشمان ما تحمیل کرده است.
دانی زچه روست،توبه ناکردن من
زیرا که حرام نیست،می خوردن من
بر اهل مجاز است،به تحقیق حرام
می خوردن اهل راز،برگردن من
(خیام)
مِی خوردن و نوشیدن از شراب آگاهی و وحدت الهی است .
رمز خلقت ،به ما نگفت کسی
این حقیقت،مپرس ز اهل مجاز
(پروین اعتصامی)
اهل مجاز چه کسانی هستند؟
اهل مجاز کسانی هستند که دنیای مادی را «حقیقت » می پندارند و سخت به آن سرگرم شده و این را نمی دانند که به چه منظوری روی زمین آمده اند،چه چیزهایی را باید فرا گرفته و به درک آن نایل شوند.
جهان هستی همانند عکسی از روی اوست که در آئینۀ هستی انعکاس یافته است و آن چه را که مشاهده می کنیم،تجلی الهی محسوب شده و هر کجا را که نگاه کنیم،پرتو روی اوست.
اینما تولوا وجه الله(بقره:115)
کعبه ام بر لب آب ،کعبه ام زیر اقاقی هاست ,کعبه ام مثل نسیم،میرود کوه به کوه ،میرود دشت به دشت ،حجر الاسودمن ،روشنی باغچه است
(سهراب سپهری)
ما در پیاله،عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
(حافظ)
و یا:
عکس روی تو ،چو در آینۀ جام افتاد
عارف از پرتو می،در طمع خام افتاد
حسن روی تو،به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش،در آئینۀ اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش مخالف که نمود
یک فروغ ساقی است ،که در جام افتاد
(حافظ)
پس خداوند ، این ساقی هستی ،می و مشروب حقیقت را به ما انسانها می دهد و مستی و درک آگاهی ما را بالا می برد.
زمانی که راجع به حقیقت صحبت می کنیم ،باید مشخص شود که منظورما از حقیقت ،در کدام سطح است.برای مثال،زمانی که من در جلوی آینه ایستاده ام،در مقابل تصویر در آینه،من حقیقت دارم وآن چه که در آینه وجود دارد،مجاز است .
اما من ،آینه و تمام جهان هستی ،در مقابل شعور کیهانی «مجاز» و شعور کیهانی «حقیقت» است.و زمانی که شعور کیهانی را با سطح بالاتر یعنی با خداوند مقایسه کنیم.شعور کیهانی مجاز و خداوند حقیقت محض است.
پس در می یابیم که فقط یک حقیقت مطلق وجود دارد و غیر از آن همه چیزمجازی است.
کل شی هالک الّا وجهه