ادراک
در مبحث ادراک می خواهیم بدانیم آدمی چگونه احساس هایش را یکپارچه می کند و به صورت دریافتهای ادارکی در می آورد و سپس این دریافت های ادراکی را برای شناخت جهان به کار می برد .(هر دریافت ادراکی نتیجه فرآیندی ادراکی است ) . امروزه پژوهشگران در پی آنند که ببینند دستگاه ادراکی برای حل چه مسائلی ساخته شده است . از این منظر دو مسئله کلی مطرح است :
دستگاه ادراکی باید مشخص کند که:
الف )این شی چیست ؟
ب) در کجا قرار دارد؟
این دو مسئله در سایر دستگاههای حسی نیز مطرح است. در بینایی، اصطلاح باز شناسی شی به معنای تشخیص معنای شی است . بازشناسی شی برای بقای انسان ضروری است زیرا غالباً برای پی بردن به برخی از ویژگی های اساسی هر چیز ابتدا باید بدانیم آن شی چیست .تعیین مکان اشیاء را مکان یابی فضایی یا به اختصار مکان یابی می نامند که آن نیز برای ادامه حیات ضروری است . علاوه بر بازشناسی و مکان یابی هدف دیگر دستگاه ادراکی ثبات ادراکی است ، یعنی ثابت نگه داشتن شکل ظاهری اشیاء به رغم تغییر دائمی تصویر آنها بر شبکیه چشم .
تقسیم کار در مغز
آن بخش از مغز که به بینایی مربوط است. یعنی قشر بینایی در همه جنبه های ادراک دیداری یا اغلب آنها دخالت داشته باشد ، هر ناحیه از قشر بینایی در کارکرد ادراکی خاصی تخصص یافته است .
قشر بینایی
مهم ترین ناحیه پردازش بینایی در مغز ناحیه ای است که آن را قشر بینایی نخستین می نامند . جایگاه آن را در بخش پسین یا خلفی مغز قرار دارد . این نخستین ناحیه از قشر مخ است که نورونهای فرستنده پیام از چشم ، در آنجا به هم متصل می گردند .
نورون های قشر بینایی نخستین هر یک تجزیه و تحلیل فقط ناحیه بسیار بسیار کوچکی از هر تصویر را بر عهده دارد . فایده چنین تقسیم کاری این است که تمام میدان دید به صورت همزمان و با نهایت ریزه کاری تجزیه و تحلیل می گردد .
دستگاههای باز شناسی و مکان یابی
باز شناسی اشیاء بر عهده بخشی از دستگاه بینایی شامل قشر بینایی نخستین و ناحیه ای نزدیک به بخش زیرین بخش مخ است . اما مکان یابی اشیاء مرکب از قشر بینایی نخستین و ناحیه ای از قشر مخ نزدیک به بخش فوقانی مغز انجام می گیرد .
جداسازی اشیاء
تصویری که بر شبکیه چشم می افتد مجموعه ای است از قطعه هایی با درخشندگی و رنگهای گونا گون دستگاه ادراکی ما که این قطعه ها را بصورت چند شی مجزا که بر یک زمینه قرار دارند سازمان می دهد .
شکل و زمینه
اگر محرکی دو یا چند بخش مجزا داشته باشد معمولاً قسمتی از آن را شکل و بقیه آن را زمینه می بینیم . بخش هایی که بعنوان شکل دیده می شوند همان اشیای مورد توجه ما هستند . این بخش ها منسجم تر از زمینه در جلوی آن دیده می شوند . این ابتدایی ترین شکل سازماندهی ادراکی است.
ادراک فاصله :
برای دانستن جای هر چیز ، باید فاصله و محل آن را معلوم کنیم . هر چند ادراک عمق کار آمد به نظر می رسد .
نشانه های فاصله یا عمق :
شبکیه(جایگاه آغاز بینایی ) سطحی دو بعدی است . به این ترتیب تصویری که روی شبکیه تشکیل می شودمسطح است و به هیچ و جه عمق ندارد . بنا براین باید به کمک نشانه های دو بعدی با نشانه های عمق در جهانی سه بعدی فاصله را اثبات نماییم .
نشانۀ پنجم ،سایه و تیرگی است. وقتی سایه روی بخشی از خود شی سایه کننده بیفتد آن را تیرگی یا سایه می گوییم . اگر سایه بر سطح دیگری به جز شی سایه کننده ایجاد شود آن را سایگی می نامیم . هر دو نوع سایه ،نشانه های مهمی برای ادراک فاصله یا عمق است و اطلاعاتی درباره شکل شی، فاصله بین اشیاء و محل منبع نور در صحنه می دهد .
اشیاء نزدیکتر با سرعت زیاد و اشیاء دورتر با سرعت کمتری در جهت مخالف حرکت می کنند و اشیاء بسیار دور نظیر ماه نیز کاملاً بی حرکت به نظر می آیند . این تفاوت ظاهری در سرعت حرکت اشیاء نشانه ای حاکی از فاصله آنها از ماست و این نشانه را اختلاف منظر حرکتی می نامند.
ادراک فاصله و عمق با دید دو چشمی بسیار بهتر از دید یک چشمی است،چون دو چشم آدمی جدا از همند،هر یک اشیای سه بعدی را از زاویه ای می بیند که اندکی با زاویه دید چشم دیگر فرق دارد.تفاوت دید هر یک از دو چشم را ناهمخوانی دو چشمی می نامند.این ناهمخوانی برای اشیاء نزدیکتر بیشتر است و هر چه شی در فاصله دورتری باشد این ناهمخوانی کمتر می شود.
در افرادِ بشر مغز، با استفاده از ناهمخوانی دو چشمی برای اشیاء مکانهای گوناگونی را در فضا تعیین می کند.اگر دو تصویر شی از دید هر دو چشم در یک مکان باشند،مغز جای شی را همین جایگاهی می گیرد که هر دو چشم بر آن ثابت شده اند.اگر تفاوت دو تصویر زیاد باشد،مثل دو تصویر انگشت اشاره در مقابل دیدگان مغز نتیجه می گیرد که شی در فاصله ای بسیار نزدیک است.
ناهمخوانی دو چشمی گاهی می تواند به نحوی به کار گرفته شود که نوعی احساس فاصله غیر واقعی به وجود آورد.با استفاده از دستگاهی به نام سه بعدی نما می توان چنین تجربه ای را خلق کرد.این دستگاه به هریک از دو چشم،تصویر متفاوتی ارائه می دهد.همچنین در اسباب بازی های کودکان مثل View Master، عینک مخصوص با فیلترهای رنگی یا قطبی کننده نور برای دیدن دیدن جلوه های ویژه فیلم ها و پوسترهای سه بعدی که به چشم جادویی مشهورند نیز از این خاصیت استفاده شده است.
ادراک حرکت:
برای جابجایی موثر در محیط،نه تنها محل اشیای ثابت بلکه خط سیر اشیای متحرک را نیز باید بدانیم.
حرکت استرویوسکویی:
هنگامی شی را متحرک ادراک می کنیم که تصویرش روی شبکیه جابجا شود،اما حتی هنگامی که چیزی روی شبکیه جابجا نشود باز هم آدمی حرکت را ادراک می کند.این حرکت،حرکت استرویوسکویی است.مانند زمانی که وقتی در تاریکی دو لامپ کنارهم را به فاصله چند هزارم ثانیه به ترتیب روشن و خاموش کنیم چنین به نظر می رسد که لامپ واحدی حرکت کرده.حرکتی که در فیلم ها می بینیم نوعی حرکت استرویوسکویی است.
حرکت القائی:
مورد دیگری از ادارک حرکت در غیاب حرکت شی در برابر شبکیه چشم،پدیده حرکت القائی است.وقتی شی بزرگی که شی کوچکی را فرا گرفته حرکت کند،چنین به نظر می رسد که شی کوچک حرکت می کند مانند شبهایی که باد می وزد به نظر می آید که ماه به سرعت از میان ابرها می گذرد.
حرکت واقعی:
تجزیه و تحلیل چنین حرکتی در شرایط معمولی بسیار پیچیده است.برخی خط سیرهای حرکت روی شبکیه را باید ناشی از حرکات چشم بر روی صحنه ای ثابت دانست(مثل وقتی کتاب می خوانیم) حرکات دیگر را باید به اشیای متحرک نسبت داد(حرکت پرنده).از این گذشته برخی اشیاء که تصویر شبکیه ای آنها ثابت است می باید متحرک دیده شوند(مثل وقتی که پرواز پرنده را با نگاه دنبال می کنیم).برخی اشیاء که تصویرشان بر شبکیه متحرک است باید ساکن دیده شوند(مثل وقتی که زمینه ثابت آسمان به علت آنکه چشمانمان پرنده را دنبال می کند بر روی شبکیه چشم،جابجا می شود.
آسمان به علت آنکه چشمانمان پرنده را دنبال می کند بر روی شبکیه چشم جابجا می شود.
پس تحلیل حرکت امری نسبی است.آدمی حرکت را در شرایطی بهتر در می یابد که شی در زمینه ای ساختمند باشد(حرکت نسبی) تا در شرایطی که زمینه ای بی رنگ یکدست باشد که تنها شی متحرک در آن دیده شود(حرکت مطلق).
پدیده ای مهم دیگری در بررسی حرکت واقعی،انطباق انتخابی است که به معنای زوال حساسیت به حرکت در هنگام تماشای حرکت است این انطباق از آن جهت انتخابی است که بصورت زوال حساسیت نسبت به حرکتی معین و حرکات مشابه آن است و به نسبت به حرکاتی که تفاوت آشکاری با آن حرکت از حیث جهت و سرعت دارد.مثلاً اگز مدتی به آبشاری خیره شویم و سپس به صخره کنار آن نگاه کنیم به نظر خواهد رسید که صخره به سمت بالا حرکت می کند.بیشتر حرکت ها،این نوع در حسی را در جهت مخالف خود ایجاد می کنند.
مغز چگونه حرکت واقعی را ادارک می کند؟
برخی از جنبه های این نوع حرکت را نورونهای ویژه ای در قشر بینایی رمز گردانی می کنند هر کدام از این نورونها تنها به برخی از حرکت ها پاسخ می دهند و هر یک به جهت سرعت خاصی بهتر پاسخ می دهد.
انطباق انتخابی به حرکت بالا رونده به این علت است که نورونهای ویژه حرکت بالا رونده در قشر بینایی«خسته» می شوند.اما چون در همین حال نورنهای ویژه حرکت پایین رونده عملکردی در سطح عادی دارند.بنابراین نقش مسلطی در پردازش ایفا کنند و رد حسی حرکت پایین رونده به وجود می آید.
وقتی شی روشنی را که در تارکی حرکت میکند (مانند هواپیما در شب) با چشم دنبال می کنیم،حرکتش را در می یابیم.از آنجا که چشمان ما شی را دنبال می کند تصویر آن روی شبکیه تقریباً بی حرکت می ماند.
اما چراحرکت پیوستته و یکنواخت را ادارک می کنیم؟
چون اطلاعات راجع به چگونگی حرکت چشمها از ناحیه های حرکتی در قسمت پیشانی مغز به قشر بینایی فرستاده می شود و از این طریق بر ادراک حرکت تاثیر می گذارد.در دید معمولی،هم حرکات چشم در کارند و هم حرکات عمده تصویر شبکیه ای.دستگاه بینایی باید این دو منبع اطلاعات را ترکیب کنند تا حرکت را دریابد.
بازشناسی:
دومین کارکرد عمده ادراک یعنی بازشناسی ماهیت و چیستی اشیاء است.بازشناسی هر شی همان انتساب آن به یکی از مقولات است مثال پیراهن است.ظاهراً در بازشناسی «شکل» نقش اصلی را ایفا می کند.
نخستین مرحله های بازشناسی:
در مراحل نخستین،دستگاه ادارکی از اطلاعات موجود در شبکیه،به ویژه از تغییرات شدت نور،برای توصیف بر حسب عناصر ابتدایی مانند خطوط و لبه ها و زوایا استفاده می کند.پس به کارگیری این عناصر ابتدایی توصیفی از شی فراهم می آورد،آنگاه این توصیف شی را با توصیف اشیای گوناگون که در حافظه بینایی ذخیره شده مقایسه می کند و همخوان ترین آنها را در بر می گیرند.مثلاً بازشناسی شی خاصی به عنوان حرف Bبه این مناسبت که به شکل آن شی با حرف Bبهترجور در می آید تا به شکل سایر حروف.
ویژگی یا لبها در قشر مخ:
حساسیت نورونهای اختصاصی در قشر مخ را از طریق ارائه محرک های گوناگون به قسمت هایی از شبکیه که با این نورونها در ارتباط اند بررسی می کنند.این نواحی شبکیه را میدان پذیرندگی می نامند.یاخته های ساده به محرک های خطی(مثلاً نوار باریک نور یا لبه های مرز بین نواحی روشن و تاریک) با راستایی خاص و در جایی خاص از میدان پذیرندگی خود پاسخ می دهد.
یاخته های پیچیده نیز به نوارها یا لبه هایی با راستای خاصی پاسخ می دهند، اما لازم نیست محرک در جای معینی از میدان پذیرندگی آنها باشد.یاخته پیچیده در هر جایی از میدان پذیرندگی خود به محرک ها پاسخ می دهد و این پاسخدهی تا زمانی که محرک در میدان پذیرندگی یاخته حرکت دارد ادامه می یابد.در یاخته های فوق پیچیده نه تنها لازم است که محرک در راستای معینی باشد بلکه باید طول خاصی نیز داشته باشد.اگر طول محرک از حد بهینه بیشتر باشد،پاسخ کاهش می یابد و ممکن است به کلی متوقف شود.پژوهشگران یاخته هایی یافته اند که به جای پاسخ دادن به نوارها یا لبه های منفرد به ویژگی های شکی طول محرک از حد بهینه بیشتر باشد،پاسخ کاهش می یابد و ممکن است به کلی متوقف شود.پژوهشگران یاخته هایی یافته اند که به جای پاسخ دادن به نوارها یا لبه های منفرد به ویژگی های شکلی پاسخ می دهند.تمامی یاخته هایی که بر شمردیم،ویژگی یاب نامیده می شوند.ویژگی یاب ها را سنگ بنای ادارک شکل می دانند.
رابطه ای بین ویژگی ها :
برای توصیف هر شکل،بر شمردن ویژگی های آن کافی نیست،بلکه باید به رابطه بین ویژگی ها نیز توجه کرد.سالها پیش وقتی روانشناسان گشتالیتی بر این اصل تاکید می کردند که «کل،چیزی متفاوت از مجموع اجزای آن است» همین روابط بین ویژگی ها را در نظر داشتند.
یکی از دلایل متفاوت بودن کل این است که کل ،ویژگی های ادارکی جدیدی خلق می کند که با بررسی اجزای آن قابل فهم نیست.
دستگاه بینایی ابتداء تجزیه و تحلیل های پیچیده ای روی شکل انجام می دهد و پس از آن است که نتایج این تجزیه و تحلیل ها را به هشیاری می فرستد.
مراحل بعدی بازشناسی:
شبکه ساده:مثل طرحهای ساده بویژه حروف یا کلمات دست نوشته.اندیشه اصلی طرح این است که هر حرف بر حسب ویژگی های معینی توصیف می شود و دانسته های ذهن در مورد اینکه کدام ویژگی های معینی توصیف می شود و دانسته های ذهن در مورد اینکه کدام ویژگی با کدام حروف همراهند،در شبکه ای از پیوند ها نهفته است.این گونه طرحها را الگوی پیوند گرا می نامند.گیرایی الگوهای پیوند گرا در این است که که به کمک آنها آسانتر می توان دریافت که شبکه های یاد شده چگونه در مغز،با آن همه نورون و روابط نورونها،شکل می گیرند.از این رو پیوندگرایی پلی است میان الگوهای روانشناختی و زیست شناختی.
شبکه های پیچیده تر واجد تمام خصوصیات شبکه ساده اند به اضافه پیوندهای باز دارنده ای بین ویژگی ها.
ویژگی های شکلی اشیای معمولی پیچیده تر از خط و منحنی وبیشتر مانند شکلهای ساده هندسی است.باید بتوان شی را با ویژگی های ابتدایی تری همچون خط و منحنی تعریف کرد یا ساخت.یکی از طرح های پیشنهادی این است که ویژگیهای شی را شامل چند شلک هندسی از قبیل استوانه،مخروط ،مکعب و منشور بدانیم این ویژگیهایی را حجمهای بنیادی می نامند و بیدرین آنها را پیش کشیده است بیدرین معتقد است همه اشیای قابل شناسایی برای آدمی،به کمک 36 حجمی بنیادی که با چند رابطه فضایی محدود با هم ترکیب شوند،توصیف شدنی است.حجم های بنیادی تنها بر حسب ویژگی های ابتدایی از هم تمیز داد.هر اندازه حجمهای بنیادی یک شی ادراک پذیرتر باشند باز شناسی شی سهل تر است.بازشناسی اشیاء هنگامی آسان تر است که حجم های بنیادی آن مخدوش نشده باشد.برای توصیف شی هم هب ویژگی های آن شی و هم به روابط بین آن ویژگی نیاز داریم.
تمایز میان فرایندهای صعودی و نزولی از تمایزهای اساسی در ادراک است.فرایندهای صعودی تنها با درون دادها مثال می شوند حال آنکه فرایندهای نزولی با دانسته ها و انتظارات شخص به جریان می افتند اکثر فرایندها از نوع صعودی اند فرایندهای نزولی نیز نقش عمده ای در ادراک شی ایفا می کنند.فرایندهای نزولی همان فرایندهایی هستند که در تاثیر نیرومند بافت بر ادراک آدمی از اشیاء و اشخاص نهفته اند.وقتی بافت مناسب باشد ادراک تسهیل می شود و بافت نامناسب ادراک را دچار اختلال می کند.اثر بافت وقتی بسیار شگفت انگیز می شود که محرک مبهم باشد یعنی به بیش از یک صورت قابل ادراک باشد برای نشان دادن اثر بافت،لزومی ندارد شی محرک مبهم باشد فرض کنید به شخصی نخست عکس صحنه ای را و سپس برای مدت بسیار کوتاهی عکس شی غیرمبهمی را برای بازشناسی نشان دهند این بازشناسی هنگامی دقیق تر خواهد بود که شی مزبور متناسب با آن صحنه باشد.
در پردازش نزولی امیال و انگیزه ها می توانند بر ادارک ما اثر بگذارند.انگیزه ها می توانند تاثیر زیان بارهم بر ادارک داشته باشند.اثر بافت و پردازش نزولی در مورد حروف و واژه ها نیز رخ می دهد و نقش اساسی در خواندن ایفا می کند به هنگام خواندن سطری از متن را با حرکتی پیوسته و هموار دنبال نمی کنیم بلکه چشم ها به مدت کوتاهی می ایستند و دوباره جهش می کنند !در فاصله یی که چشم ها می ایستند و به تثبت موسوم است دستگاه بینایی اطلاعات را استخراج می کند تعداد و نیز مدت زمان این تثبیت ها عمدتاً تحت تااثیر مقدار اطلاعاتی است که درباره متن داریم و در نتیجه بستگی دارد به میزان پردازش نزولی که می توانیم فرا بخوانیم وقتی با مطالب نا آشنا سر و کار داریم پردازش نزولی بسیار اندک است.اگر درون داد پراکنده یا ناکافی باشد پردازش نزولی حتی در نبود بافت هم رخ میدهد.وقتی درون داد بسیار ضعیف باشد انتظارها ممکن است کاملا غلط از آب درآید.فرایند بازشناسی شی معمولاً چنان خودکار و بی نیاز از کوشش است که اهمیت آن را درک نمی کنیم اما این فرایند بر اثر آسیب مغزی ممکن است دچار اختلال شود اختلاف بازشناسی را تحت عنوان کلی ادراک پرسشی طبقه بندی می کنند یکی از انواع ادراک پرسشی ،ادراک پرشیبی تداعی است ،که مورد توجه خاص روانشناسان تداعی است ،که مورد توجه خاص روانشناسان است در این نشانگان،بیمارانی که نواحی قطعه گیجگاهی قشر مخشان دچار آسیب شده فقط با دیدن اشیاء می توننند آنها را بازشناسی کنند بعضی از مبتلایان به ادراک پرسشی تداعی تنها در بازشناسی برخی مقولات مشکل دارند شایعترین این گونه کاستیها از دست دادن توانایی بازشناسایی چهره است که ادراک پرسشی چهره نامیده می شود.
دومین نوع کاستی در مقولات ناتوانی در بازشناسی واژه هاست که آنرا ناخوانی خالص می نامند.مبتلایان به این اختلال معمولاً در بازشناسی اشیای عادی و یا چهر ها مشکلیندارند وحتی می توانند حروف منفرد را تشخیص دهند اما در تشخیص واژه هایی که می بیننند درمی مانند.
در انواع دیگری از این کاستی توانایی بازشناسی جاندارانی از قبیل حیوانات و گیاهان و خوارکیها آسیب می بیند در موارد نادری هم بیمار قادر نیست اشیای بی جانی نظیر لوازم خانه را بازشناسد.در بحث از مکان یابی و بازشناسی وجود توجه بین توانایی انتخاب برخی از اطلاعات برای بررسی مفصل تر و نادیده گرفتن اطلاعات دیگر بطور قسمتی منظور می شود.ساده ترین راه توجه معطوف کردن فیزیکی گیرنده هایی حسی به سمت آن چیزهاست.
وارسی نیز مثل خواندن حرکت یکنواخت و پیوسته نیست بلکه یک رشته تثبیت های متوالی است.بدون حرکت چشم نیز می توان به طرز انتخابی به چیزی توجه کرد در آزمایش ها برای اثبات این مطلب از آزمودنی می خواهند مراتب پدیدار شدن تصویرش باشد در هر کوشش،آزمودنی به صفحه سفیدی خیره می شود پس نشانه و شی کوتاهتر از آن است که آزمودنی بتواند چشمانش را حرکت دهد.با این وجود آزمودنی آن شی را در محل نشانه دهی سریعتر از هر محل دیگر تشخیص می دهد.در شنوایی نزدیکترین چیز به حرکت چشم حرکت سر است به نحوی که گوش ها در جهت منبع صدا قرار گیرند.
اما کارایی این مکانیسم توجه از موقعیت ها محدود است.با این به کمک شیوه های ذهنی می توانیم توجه خود را به صورتی انتخابی به پیام مورد نظر متمرکز کنیم.
دستگاه ادارکی ما محرک های توجه نشده را نیز(هم در بینایی و هم در شنوایی) تا حدی پردازش می کند- هر چند که هرگز به هوشیاری نرسند.
فقدان توجه مانع از دریافت همهپیام نمی شود بلکه دریا فت آن را تضعیف می کند.
پایه های عصب شناختی توجه:
به نظر می رسد که در توجه انتخابی دو دستگاه جداگانه در مغز در کارند.یکی از این دو دستگاه مسئول ویژگی های ادارکی شی از قبیل شکل و رنگ و مکان در فضاست.
این دستگاه عهده دار گزینش شی از میان اشیاء بر اساس ویژگی های آنها و به دستگاه خلفی(پسین) موسوم است زیرا ساختارهای مغزی مربوطه یعنی قشر آهیانه ای و گیجگاهی و چند ساختار زیر قشری دیگر در پشت مغز قرار گرفته اند.
دستگاه دیگر،زمان و نحوه استفاده از ویژگی های شی را برای انتخاب در کنترل دارد.این یکی به دستگاه قدامی (پیشین) موسوم است،زیرا ساختارهای آن یعنی قشر پیشانی همراه با ساختار زیر قشری دیگری- در جلو مغز قرار دارند.
بطور چند صد توجه انتخابی ما یا با تمرکز بر مکان شی صورت می گیرد یا با تمرکز بر شکل یا بر رنگ آن اگر چه انتخاب این ویژگی ها عملاً در بخش خلفی مغز صورت می پذیرد فرایند انتخاب را بخش قدامی هدایت می کند به همین دلیل برخی پژوهشگران دستگاه قدامی را فرمانده توجه انتخابی نسبت داده اند.
فعال شدن مناطق آهیانه ای مغز در توجه به مکان در کارند.مناطق گیجگاهی در توجه به رنگ و شکل اشیاء نقش دارند.
فعالیت مناطقی از مغز که با ویژگی مورد توجه مربوطند(مثل رنگ،شکل،بافت یا حرکت) تشدید می شود.در مناطقی از مغز که با ویژگی توجه نشده مربوط اند بازداری ایجاد می شود توجه نه تنها موجب تشدید فعالیت های روانشناخیت مربوط،بلکه موجب تشدید فعالیت های زیست شناختی نیز می گردد.
ثبات ادراکی:
اهداف دستگاه ادراکی،مکان یابی و بازشناسی و ثابت نگه داشتن نمود اشیاء ثبات ادراکی متضمن نتایج مهمی برای مکان یابی و بازشناسی نیز هست.
به رغم تغییر روشنایی و زاویه دید یا فاصله شی آدمی آنرا در وضعی نسبتاً ثابت و بدون تغییر می بیند این گرایش به ثبات را اثبات ادراکی گویند.
ثبات درخشندگی و رنگ:
پدیده ثبات درخشندگی ناظر بر این واقعیت است که درخشندگی ادراکی هر شی و به ندرت ممکن است تغییر یابد حتی وقتی مقدار نور منعکس شده از آن تغییر سیار پیدا کند.درصد نسبی نور منعکس شده است که درخشندگی شی را تعیین می کند.
یکسان ماندن رنگ اشیاء در مقادیر مختلف روشنایی،ثبات رنگ نامیده می شود.ثبات رنگ نیز مانند ثبات درخشندگی تابع میزان ناهمگونی زمینه ای است که شی در آن قرار دارد.
ثبات شکل و مکان :
ثابت ماندن شکل ادراکی،به رغم تغییر تصویر شکلی آن،نمونه ای از ثبات شکل است.نوع دیگر ثبات ادارکی،ثبات مکان اشیاست.وقتی در حال حرکتیم به رغم اینکه از اشیای ثابت سلسله تصویرهای متفاوتی روی شبکیه چشم می افتد به نظر می رسد مکان آنها تغییر نمی کند. حصول این ثبات مکان مستلزم این است که دستگاه بینایی هم حرکت ما را به حساب آورد و هم حرکت تصویرهای متغیر شبکیه ای را.
ثبات اندازه:
ثبات اندازه به این معنا که اندازه شی صرف نظر از فاصله آن تا بیننده نستباً ثابت می ماندوابستگی به نشانه های فاصله.
امرت اندازه ادراکی شی را تابع دو عامل دانست:
الف) اندزه شبکیه ای شی ب)فاصله ادراکی شی.این اصل را اصل تغییر ناپذیری اندازه- فاصله می نامند.این اصل،ثبات اندازه را چنین توجیه می کند:هر چه شی در فاصله دورتر ی باشد اندازه شبکیه ای آن کوچک تر است.اما اگر نشانه های فاصله موجود باشدفاصله ادراکی افزایش می یابد.از این رو حاصلضرب اندازه شبکیه ای در فاصله ادراکی تقریباً ثابت می ماند که این به معنای ثابت ماندن اندازه ادراکی است.
خطاهای ادراکی:
اصل تغییر ناپذیری اندازه- فاصله می تواند مبنای درک بعضی از خطاهای ادراکی می باشد.بهترین نمونه خطای ادراکی اندازه خطاهای ادراکی ما است.
یکی از خطاهای ادراکی اندازه،خطاهای اتاق ایمز است.
مثلاً جسمی در گوشه چپ اتاق در مقایسه با وقتی که در گوشه راست اتاق است بسیار کوچکتر به نظر می رسد،حال آنکه هر دو عکس بصورت همزمان از دهان پسر بچه گرفته شده است.فاصله گوشه چپ آن از ما دو برابر فاصله گوشه راست است.از این رو جسم سمت چپ در واقع بسیار دورتر از جسم سمت راست است و در نتیجه تصویر کوچکتری از او روی شبکیه می افتد.
در هر یک از جسم ها،ثبات ادراکی به روابط بین ویژگی های محرک وابسته است.مثلاً رابطه بین اندازه شبکیه و فاصله (در ثبات اندازه) و وراثت و تجربه هر دو بر ادراک اثر می گذارند.در واقع هدف،تعیین دقیق سهم هر یک و روشن ساختن نحوه تعامل آنهاست.
تمیز ادارکی در نوزادان:
برخی از توانایی ای مادرزادی از قبیل،ادراک شکل تنها پس از رشد سایر توانایی های بنیادی همچون توانایی دیدن جزئیات ظاهر می شود.رشد سایر توانایی های فطری ممکن است مستلزم وجود نوعی درون داد محیطی باری مدت زمان نسبتاً طولانی باشد.
پژوهشگر برای پژوهش درباره ادراک نوزاد،باید شکلی از رفتار را بیابد که او از طریق آن بتواند نشان دهد که قادر به تمیز و تشخیص است.رفتاری که غالباً برای این منظور مورد توجه قرار می گیرد،تمایل نوزاد، به نگاه کردن به برخی اشیایش از اشیای دیگرش بیشتر است.
روانشناسان از این رفتار در روش نگاه ترجیحی استفاده می کنند.دو محرک در کنار هم به نوزاد ارائه می شود.آزمایشگر،پنهان از دید نوزاد،از اتاقکی در پشت محرک ها به چشمهای او نگاه می کند و مدت زمانی را که نوزاد به هر کی از محرک ها می نگرد یادداشت می کند.
در خلال آزمایش جای محرک ها به تصادف با هم عوض می شود.اگر کودک به طور مداوم به محرکی بیش از محرک دیگر نگاه کند،آزمایشگر نتیجه می گیرد که کودک می تواند آن دو را از هم تمیز دهد- یعنی بین آنها فرق بگذارد.
تدبیر دیگر،روش خوگیری است.این روش بر این واقعیت مبتنی است که هر چند نوزادان به اشیای جدید چشم می دوزند،اما خیلی زود از این کار خسته می شوند(خو می گیرند).فرض کنید شی جدیدی برای مدتی ارائه شود و سپس شی دیگری جای آنرا بگیرد.اگر کودک شی دوم را بسیار شبیه یا عیناً مانند شی اول ادراک کند،باید مدت زمان اندکی به آن چشم بدوزد.اما اگر آنرا کاملاً متفاوت با شی اول ادراک کند باید مدت زمان درازی به آن خیره شود.
ادراک شلک: برای ادراک شی،نخست باید بتوان بخشی از آن را از بخش دیگر تمیز داد.این توانایی به وضوح دید موسوم است.وضوح دید را غالباً با تغییر دادن کنتراست درون طرح(تفاوت درخشندگی ناحیه های تیره و روشن) و همچنین با تغییر دادن بسامد فضایی طرح(دفعاتی که طرح در جای معینی تکرار می شود)اندازه می گیرند.صرف نظر از میزان کنتراست،دستگاه بینایی همیشه در تشخیص بعضی بسامدهای فضایی در می ماندزیرا این بسامدها بسیار ظریف است..از سوی دیگر دیده نشدن بعضی بسامدهای فضایی به این خاطر است که تغییرات در منطقه بسیار وسیعی پراکنده شده است
روشی که معمولاً در بررسی وضوح دید نوزادان به کار می رود،روش نگاه ترجیحی است.در این روش طرحی از خطوط راه به راه بعنوان محرک نخست و صفحه یی رنگ خاکستری یکنواخت به عنوان محرک دیگر به کار می رود.
وضوح دید در شش ماه اول زندگی به سرعت افزایش می یابد و سپس سرعت افزایش آن کمتر می شود و بین یک تا دو سالگی به سطح بزرگسالی می رسد.نوزاد یک ماهه می تواند اشیایی نسبتاً بزرگ را از هم تشخیص دهد،اما قادر به تمیز دادن جزئیات ظریف نیست.
در یک ماهگی وضوح دید به قدری ضعیف است که نوزاد نمی تواد حالات چهره را درست ببیند.در این سن عمدتاً به خطوط پیرامونی چهره نگاه می کنند.در سه ماهگی وضوح دید تا آنجا پیش می رود که نوزاد می تواند از حالات چهره سر درآورد.بی جهت نیست که پاسخ دهی اجتماعی کودک در سه ماهگی بسیار بیش از یک ماهگی است.در سه ماهگی کودک می تواند تا حدودی چهر مادر و حتی عکسی از او را بشناسد.
ادراک عمق:
ادراک عمق تقریباً از سه ماهگی ظاهر می شود اما تا حدود شش ماهگی استقرار کامل نمی یابد.کودکان از حدود چهار ماهگی به بعد در مواجهه با دو شی،به طرف شی نزدیکتر دست دراز می کنند.شواهد دیگری در زمینه رشد ادراک عمق یک چشمی از تحقیق در مورد پرتگاه دیداری به دست آمده است.
پرتگاه دیداری:
وسیله ای است برای نشان دادن اینکه بچه انسان و حیوان همین که بتواند حرکت کند،قادر به درک عمق نیز هست.پرتگاه دیداری متشکل از دو سطح است که هر دو طرحی شطرنجی دارند و با شیشه ضخیمی پوشانده شده اند.یکی از این دو سطح درست زیر شیشه و دیگری تقریباً یک متر پایین تر از شیشه قرار دارد.وقتی بچه گربه روی بخش میانی در فاصله دو قسمت گود که عمق گذاشته شود از رفتن به سمت گود پرهیز می کند اما به راحتی به سمت کم عمق می رود.
ادراک ثبات:
همانند ادراک شکل و عمق،رشد انوع ثبات ادراکی،به ویژه ثبات شکل و اندازه از نخستین ماههای زندگی آغاز می شود.
پرورش با تحریک کنترل شده
1- فقدان تحریک:
نخستین آزمایشات در زمینه تحریک کنترل شده،برای تعیین تاثیرات ناشی از پرورش جانوران در غیاب کامل تحریک بینایی بود.آزمایشگران حیوانها را پس از تولد چند ماه در تاریکی نگاه می داشتند تا به رشد کافی برای آزمون بینایی برسند.
فرض بنیادی در این آزمایش ها این بود که اگر ادراک ناشی از یادگیری باشد،پس وقتی حیوان برای اولین بار در معرض نور قرا بگیرد،قادر به ادراک اشیاء نخواهد بود.نیتجه همان بود که انتظار می رفت.تحقیقات بعدی نشان داد که تاثیر پرورش دراز مدت در تاریکی محدود به جلوگیری از یادگیری نیست،بلکه موجب تخریب نورون های بخشهای دستگاه بینایی نیز می شود.
به این ترتیب معلوم شد که مقدار معینی تحریک نوری برای حفظ دستگاه بینایی ضروری است و بدون تحریک نوری،نورونهای شبکیه و قشر بینایی مغز به تدریج تحلیل می روند.
وقتی جانداری از بدو تولداز تحریک بینایی محروم باشد،هر چه مدت این محرومیت طولانی تر گردد.نقص بینایی وی نیز بیشتر خواهد شد.از این مشاهدات چنین بر می آید که در اوایل زندگی برای رشد توانایی های فطری بینایی،دوره حساسی وجود دارد و این دوره حساس مرحله ای از رشد است که در آن جاندار بیشترین آمادگی را برای کسب برخی از توانایی ها را دارد.فقدان تحریک در طول این دوره دستگاه بینایی را برای همیشه دچار آسیب می کند.
2- تحریک محدود:
امروزه پژوهشگران حیوانها را زمان درازی از تحریک محروم نمی سازند،بلکه به جای آن،اثر پرورش حیوان را در شرایط تحریک هر دو چشم،منتها با محرکی خاص بررسی می کنند.مثلاً:پژوهشگران چند بچه گربه را در محیطی بزرگ کردندکه فقط نوارهای عمودی یا فقط نوارهای افقی می دیدند.در این شرایط بچه گربه ها به راستایی که تجربه نکرده بودند نابینا شدند.
بررسی فعالیت تک نورونها نیز نشان می دهد که نورونهای بسیاری در قش ربینایی مغز گربه افقی پرورش یافته،عکس این مطلب صادق است،به نظر می رسداین نابینایی ناشی ا زتباهی نورونهای قشر بینایی در مغز است.
در اوایل رشد دستگاه بینایی آدمی نیز دوره حساسی شبیه دوره حساس رشد در حیوانها وجود دارد و اگر در طی این دوره،تحریک دیداری محدود شود،دستگاه بینایی رشد طبیعی نخواهد داشت.دوره حساس رشد بینایی در آدمی بسیار طولانی تر از حیوانهاسن . ممکن است تا هشت سالگی به طول انجامد،اما بیشترین آسیب پذیری در طول دو سال اول زندگی است.
هیچ یک از این واقعیت ها دال بر آن نیست که ادراک کردن از طریق یادگیری حاصل می شود بلکه واقعیت این است که برای حفظ و رشد توانایی های فطری ادراک،تحریک های معینی ضروری است.
3- ادراک فعال:
نقش بزرگ یادگیری در هماهنگ سازی ادراک ها با پاسخهای حرکتی آشکار می شود.شاهد این مدعا نتایج آزمایشهایی است که در آنها به آزمودنی ها محرک های طبیعی عرضه می کنند اما جلوی پاسخ طبیعی آنان را به آن محرک می گیرند.
در چنین شرایطی،هماهنگی ادراکی- حرکتی رشد نمی یابد.در برخی آزمایشها،عینکی منشوری به چشم شخص می زدند که راستای اشیاء را تحریف می کرد.که در نتیجه فرد غالباً با اشیاء تصادم می کند.اگر فرد خودش بکوشد اعمال حرکتی خود را عینک بر چشم انجام دهد،رفتار انطباقی لازم را یاد می گیرد.اما اگر او را با صندلی چرخدار به این سو و آن سو ببرند با عینک منشوری انطباق پیدا نمی کند.ظاهراً حرکت خود انگیخته برای انطباق با عینک منشوری ضرورت دارد.
رشد ادراک فاصله و عمق در جانوران آزمایش شده بدون تجربه بینایی صورت می پذیرد.توانایی های فطری ادراک عمق و فاصله است که باعث می گردد بزغاله ای تازه به دنیا آمده از صخرها سقوط نکند.
تحقیقات روی مغز در حال رشد حیوانات روشن ساخته است که هم ژنها و هم سازمان ذاتی فعالیت عصبی هر دو در رشد بهنجار نظامهای ادراکی نقشی حیاتی دارند و در عین حال روبرو شدن با اشیاء ادراکی یعنی چیزها و وقایع بیرونی نقش به مراتب کمتری ایفا می کند در حیوانات نیز تجربه بینایی بهنجار،دستگاههای ادراکی را تنظیم می کند و تجربه بینایی نابهنجاری می تواند به کارکرد دستگاه آسیب شدیدی وارد آورد.اما بر خلاف انسان در حیوانات نیازی نیست که تجربه بینایی دنیای ادراکی را از جریان احساسهای فاقد ساخت به طرح سازمان یافته بینایی بدل سازد.
در مجموع ادراک در آغاز تولد بسیار ساخت یافته می نماید و در طول رشد پیوستگی دارد.این پیوستگی نقشی دارد در تبیین اینکه کودکان این همه استادانه از دیگران چیز می آموزند.