بایزید بسطامی را با نام «سلطان العارفین» میشناسند. عارفان و فیلسوفان برجستهای مانند مولوی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی و عطار نیشابوری بایزید را ستودهاند

بایزید بسطامی هفت بار از طرف عالمان زمان خود تکفیر و از بسطام رانده شد، اما هر بار بهدلیل علاقه مردم به او و شخصیت مورد توجهاش او را به بسطام باز میگرداندند

بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین، بزرگترین فیلسوف و عارف قرن دوم و سوم هجری بوده است. سال تولد بایزید را در سال 161 هجری قمری عنوان کردهاند؛ اما تاریخ دقیقی از زمان ولادت او وجود ندارد. تاریخ مورد نظر را با بررسی روایتهای مختلف و رویدادهای سالهای پس از تولد بایزید و مقایسه با دورههای زندگی او به دست آوردهاند. به همین دلیل نمیتوان تاریخ دقیقی را به زمان تولد او نسبت داد؛ اما میتوان گفت سال تولد بایزید بسطامی در حدود سالهای 161 تا 188 هجری قمری بوده است.

بایزید در بسطام به دنیا آمد و بهجز یک بار سفر برای ادای فرضیه حج، باقی دوران عمر خود را در همین شهر گذراند. حدود نیمی از عمر بایزید بسطامی به آموزش و ترویج علوم تصوف در خانقاه و مسجد گذشت. از دوران کودکی و تحصیل بایزید نیز اطلاعات چندانی در دست نیست؛ اما با توجه به منابع تاریخی باقی مانده، او بهجز تحصیل و آموزش فلسفه، به کار دیگری اشتغال نداشت و زندگی خود را از داشتههای به ارث مانده برایش، میگذراند؛ گرچه در بعضی روایتها، بایزید را کشاورز معرفی کردهاند؛ اما در درستی آن نیز تردید وجود دارد.

بایزید بسطامی با نام کامل «ابویزید طیفور بن سروشان» و معروف به «سلطان العارفین»، از بزرگترین عارفان ایرانی است که برای علاقهمندان طریقت و عرفان نامی آشنا دارد. پدر بزرگ بایزید، سروشان، از موبدان برجسته زرتشتی بود و از بزرگان بسطام به شمار میرفت. پدر بایزید نیز عیسی نام داشت که در زمان کودکی بایزید از دنیا رفت.

از دوران تحصیل، نوجوانی و جوانی بایزید بسطامی اطلاعات زیادی در دست نیست. روایتهای متفاوتی از سال تولد، زمان وفات و اساتید بایزید مطرح شدهاند که با بررسی زندگینامه این عارف برجسته و مقایسه دادههای موجود میتوان در برخی موارد به نتیجهگیریهای نزدیک به واقعیت رسید؛ اما در مورد هیچکدام نظر قطعی وجود ندارد.

در بعضی روایتها از «ابو علی سندی» بهعنوان استاد بایزید نام برده شده است؛ اما از مهمترین شاگردان او میتوان خواجه عبداله انصاری را نام برد. بایزید بسطامی بنا بر گفته خواجه عبدالله انصاری وجامیمرشدی کرد داشته است که بایزید وصیت کرده بود پس از مرگ، کنار او دفن شود. در بعضی نوشتههای تاریخی نیز بایزید را شاگرد امام جعفر صادق (ع) میگویند که البته با بررسی شواهد موجود در درستی این ادعا تردید زیادی وجود دارد.

در طول دوان زندگی بایزید بسطامی بسیاری از بزرگان تصوف با او نشست و برخاست داشتند که از میان آنها میتوان به «ذوالنون مصری» اشاره کرد. بایزید در بسطام از شهرت بالایی برخوردار بود و ساکنان بسطام بسیار به او احترام میگذاشتند. بیش از نیمی از عمر بایزید در شهرت گذشت و همین باعث کینه توزی مخالفان او میشد، تا جایی که او را هفت بار تکفیر کردند و از شهر راندند؛ اما هر بار به واسطه جایگاهی که میان مردم داشت، او را به شهر بسطام باز میگرداندند. احترام به بایزید باعث گذاشن نام او بر فرزندان اهالی بسطام میشد، به همین دلیل در نقل قولهایی که بهخصوص از اقوام بایزید مطرح شده است، بعضی مورخان بهدلیل زیاد بودن اسم بایزید دچار اشتباهاتی شدهاند.

شخصیت عرفانی و تفکر فلسفی بایزید، تا سالیان دراز زمینه ساز شکلگیری بسیاری از نظریههای فلسفه عارفان و صوفیان بوده است. بایزید بسطامی وحدت و یکانگی خداوند را اساس عرفان خود معرفی میکند و منظور او از وحدت، بهجز یکتایی و برتری خداوند، وجود مطلق پروردگار است که جهان هیچ نیست، جز اراده و جنبش او. در این فلسفه عارف جز خدا همه چیز را هیچ میپندارد و هر جنبندهای در جهان گوشهای، از اراده و عظمت ذات پروردگار است. بر طبق نظریه بایزید، در حقیقت فاعل مطلق خدا است. همین نظریه بایزید که وجود انسان را بخشی از ذات خداوند میداند نیز، از دلایل اصلی تکفیر او توسط دیگر عالمان بود. گرچه تکفیر بایزید عاقبت سهمگینی برای او در پی نداشت، در سالهای بعد عارف بزرگ، منصور حلاج، که پیرو اندیشههای بایزید بود، جان خود را در این راه از دست داد.

از دیگر فیلسوفان و عارفان برجسته، که در طریقت پیرو بایزید بسطامی بودند و از اندیشههای او بهره میبردند میتوان «جنید بغدادی»، «ابوسعید ابوالخیر» و «ابوالحسن خرقانی» را نام برد. بسیاری از علمای پس از بایزید نیز در رسالهها و آثارشان مقام بایزید بسطامی را ستودهاند که میتوان از آن میان به هجویری در کشف المحجوب، سنایی در حدیقة الحقیقه، عطار نیشابوری در تذکرة الاولیا و مولوی ومثنوی معنوی، اشاره کرد. چهاردهمین ذکر از کتاب تذکره عطار بسیار زیبا شرحی کوتاه از زندگی بایزید بسطامی را روایت میکند.

یکی از مهمترین منابع تاریخی درباره زندگی بایزید بسطامی کتاب «النور من کلمات ابی طیفور» است که به زبان عربی و توسط «ابوالفضل محمد بن علی سهلجی» نوشته شده است و گزیدهای از زندگینامه و سخنان بایزید را روایت میکند. آنچه درباره بایزید بسطامی میدانیم و در منابع مختلف منتشر میشوند، بر آمده از همین کتاب است. نویسندگان و عارفان دیگر نیز همین کتاب را مرجع خود در نگارش آثارشان قرار دادهاند. در سالهای بعد کتابهای «دستور الجمهور فی مناقب سلطان العارفین ابی یزید طیفور» نوشته ابوالحسن خرقانی و «مناقب بایزید بسطامی» نوشته یوسف بن محمد، کاملترین نسخههای موجود از شرح حال و سخنان بایزید بسطامی بودهاند.

«عیسی بن آدم» ملقب به «ابوموسی خادم» که برادر زاده و مرید بایزید بسطامی بود نیز، بخشی از نقل قولهای بایزید را حفظ کرده است؛ البته بخش قابل توجهی از اطلاعات او پس از مرگش از بین رفت. ابوموسی خادم مورد اعتماد بایزید بود و بایزید محبت بسیاری به او داشت. دیگر مرید بایزید که اقوال او را حکایت کرده، خواهرزادهاش «ابوموسی ثانی» بود. «جنید بغدادی» نیز بخش زیادی از اقوال بایزید و امام محمد غزالی در آثارش برخی از سخنان بایزید را نقل کردهاند.

اجداد بایزید بسطامی زرتشتی بودند و در زمان تولد او خانوادهای تازه به اسلام گرویده به شمار می رفتند. به همین دلیل در محله موبدان بسطام اقامت داشتند که منطقهای موسوم به «قومس» بود و امروزه در استان سمنان قرار دارد. پدر بزرگ بایزید، سروشان، از موبدان زررتشت و بزرگان بسطام بود و پدرش عیسی از مسلمانان محبوب و بزرگان شهر به شمار میرفت؛ اما در کودکی بایزید از دنیا رفت. مادر بایزید نیز زنی دیندار و مسلمان بود که تا بزرگسالی بایزید در تربیت و حفظ فرزندش بسیار همت داشت. بایزید دو برادر به نامهای آدم و علی و دو خواهر داشت، که فرزندان آنها از بزرگترین مریدان او شدند.

فیلسوفان شرق، بایزید بسطامی را ابداع کننده نظریه وحدت وجود و موجود میدانند. نهضت عرفان ایرانی که در بردارنده مفاهیم فلسفی به شیوهای نو و مکتب جدیدی است، برای اولین بار از نظریههای بایزید آغاز شد و پس از او توسط عارفانی مانند منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر به کمال رسید. از ویژگیهای برجسته شخصیت بایزید بسطامی میتوان به حمایت از حقوق حیوانها، ایثار و انفاق دارایی و همنشینی با عارفان دور و نزدیک، اشاره کرد.

بنا بر روایتهای تاریخی، زمان مرگ بایزید در سال 234 هجری قمری بوده است. برخلاف تاریخ تولد، روی زمان مرگ بایزید اتفاقنظر بیشتری وجود دارد، که دلیل آن شهرت او در زمان مرگش بوده است؛ اما در بعضی روایتها نیز زمان مرگ بایزید را سال 261 هجری قمری دانستهاند. عمر بایزید بسطامی را نیز در حدود 73 سال تخمین زدهاند و بنا بر همین، تاریخی تقریبی بری تولد او به دست آوردهاند. مرگ بایزید نیز مانند تولدش در بسطام اتفاق افتاد و بستگانش او را در همین شهر به خاک سپردند.

گرچه در ابتدا مزار بایزید بسطامی بسیار ساده و بدون بنا یا ساختمانی بود، اما به مرور زمان و بهدلیل دفن بزرگان و پادشاهان در قرنهای بعد در نزدیک مقبره بایزید، بناهایی در اطراف این آرامگاه ساخته شده است. از میان پادشاهان ایران، غازان خان مغول و برادرش سلطان محمد خدابنده (اولجایتو)، علاقه زیادی به بایزید داشتند؛ تا جایی که اولجایتو نام چهار پسرش را بسطام، بایزید، طیفور و ابوسعید گذاشت؛ که همه اسامی و لقب بایزید بودند. دلیل دفن پادشاهان در نزدیکی مقبره بایزید و ساختن ساختمانهای باشکوه در اطراف آن نیز همین بوده است.

خانقاه یا صومعه بایزید در بخش غربی مقبره او قرار دارد و شامل سه اتاق کوچک میشود. اتاق محراب با گچ کاریهای زیبا و کتیبهای به تاریخ 702 هجری قمری، در میان این اتاقها جلب توجه میکند. فاصله بین مسجد دوم بایزید تا آرامگاه امام زاده محمد را در زمان صفویان سرپوشیده کردند و به رواق تبدیل شد. منار بسطام نیز در قسمت شرق مسجد بایزید و چسبیده به آن قرار دارد که از دوران حکومت سلجوقیان به یادگار مانده است. ارتفاع این مناره به 14 متر میرسد.

از بایزید بسطامی اثر مکتوبی چنانچه خود او بهصورت مستقیم تالیف کرده باشد، وجود ندارد. آنچه از او باقی مانده، گردآوری شده اقوال و سخنان او و همچنین شرح حکایتهای مختلف بایزید، از زبان عرفای پس از او است. همان طور که در قسمتهای قبل اشاره کردیم، سهلکی از خلیفههای بایزید، بهدلیل علاقه فراوان به او، بیشترین نقش در گردآوری سخنان بایزید را داشته است.

«النور من کلمات ابی طیفور» نام کتاب منسوب به بایزید بسطامی است، که توسط سهلکی گردآوری و نوشته شده و «عبد الرحمن بدوی» در کتاب «شطحات الصوفیه» این رساله را چاپ کرده است. طریقه طیفوریه توسط فلاسفه بعدی به شاخههای کوچکتری تقسیم شد و طرفدارانی در کشورهای مختلف به دست آورد. هرکدام از طرفداران، بخشی از سخنان و اقوال بایزید را منشا پیدایش فرقهای متفاوت کردند و تا به امروز نیز این فرقهها در بسیاری از کشورهایی مانند هند، مالزی و ترکیه، فعالیت میکنند. از دیگر کتابهای منسوب به بایزید بسطامی میتوان به «رساله احکام القضا و القدر» و «مسائل الرهبان» اشاره کرد.

اشعار منتسب به بایزید نیز مانند اقوال او بهصورت پراکنده در کتابهای عارفان علاقهمند به بایزید آمدهاند، اما کتاب مشخصی که اشعار بایزید بسطامی در آن گردآوری شده باشد، وجود ندارد. گرچه بایزید بسطامی را با نام شاعر نمیشناسیم و تنها چند رباعی در تذکرههای باقی مانده به او منتسب است. به نظر میرسد بهدلیل زیبایی و سادگی کلام بایزید، بعضی از سخنان او بهصورت شعر بوده است و بایزید بسطامی را بهطور خاص نمیتوان شاعر خطاب کرد.

یکی از اشعار منتسب به بایزید در تذکرهها به شرح زیر است:

خواهی که رسی به کام، بردار دوگام ..................یک گام ز دنیا و دگر گام ز کام

نیکو مثلی شنو ز پیر بسطام .............................از دانه طمع ببر که رستی از دام

شاعران و غزل سرایان بسیاری، پس از بایزید در ستایش او شعرهای زیادی سرودهاند. مولوی بایزید بسطامی را سرآمد عارفان میداند و بیش از 250 شعر در ستایش او سروده است. پنج داستان از مثنوی معنوی بهطور اختصاصی حکایتهایی از بایزید بسطامی را بازگو میکنند. عطار نیشابوری هم حکایتهای مثنوی را در تذکره با شیوهای دیگر آورده است. در اشعار استاد سخن سعدی شیرازی نیز، حکایتهایی از بایزید بسطامی دیده میشود. یکی از زیباترین اشعار مولانا در وصف بخشندگی و سخاوت بایزید بسطامی به شرح زیر است:

بایزید اندر سفر جستی بسی تا بیابد خضر وقت خود کسی

دید پیری با قدی همچون هلال بود در وی فر و گفتار رجال

بایزید او را چو از اقطاب یافت مسکنت فرمود و در خدمت شتافت

پیش او بنشست میپرسید حال یافتش درویش و هم صاحب عیال

گفت: عزم تو کجا ای بایزید؟ رخت غربت را کجا خواهی کشید؟

گفت: قصد کعبه دارم از پگه گفت: هین با خود چه داری زادره؟

گفت: دارم از درم نقره دویست نک ببسته سست بر گوشه دری است

گفت: طوفی کن بگردم هفت بار وین نکوتر از طواف حج شمار

وان درمها پیش من نه ای جواد دان که کردی و شد حاصل مراد

عمر کردی، عمر باقی یافتی صاف گشتی، بر صفا بشتافتی

حق آن حقی که جانت دیده است که مرا بر بیت خود بگزیده است؟

کعبه هر چندی که خانه بر اوست خلقت من نیز خانه سر اوست

تا بکرد آن خانه را در وی نرفت وندرین خانه به جز آن حی نرفت

چون مرا دیدی خدا را دیدهای گرد کعبه صدق بر شده ای

خدمت من طاعت و حمد خداست تا نپنداری که حق از من جداست

چشم نیکو باز کن در من نگر تا ببینی نور حق اندر بشر

کعبه را یک بار «بیتی» گفت یار گفت: «یا عبدی» مرا هفتاد بار

بایزیدا، کعبه را دریافتی صد بها و عز و صد فر یافتی

بایزید آن نکته ها را گوش داشت همچو زرین حلقهای در گوش داشت

بایزید بسطامی به دلیل معاشرت با عرفا و تربیت اندیشمندان بسیار در طول سالهای عمر خود، تاثیری عمیق بر بسیاری از شاگردان و مریدانش داشته است. شرح قابل توجهی از اقوال و حکایتهای مربوط به بایزید بسطامی در آثار ارزشمندی از بزرگترین عارفان و فیلسوفان پس از او دیده میشود.

در باب 14 تذکرة الاولیا اثر عطار نیشابوری، شرحی مختصر از احوال بایزید بسطامی بیان شده است. در بخشی از این باب ماجرای ارادت بایزید به مادرش مطرح میشود. مادر بایزید که پس از مرگ همسرش بهتنهایی بایزید را تربیت کرد، او را برای ادامه تحصیل حمایت میکرد. روزی سر کلاس درس سوره لقمان، به آیه شکر والدین رسیدند. سپس بایزید از استاد اجازه خواست تا به منزل رود و با مادرش صحبتی کند. استاد اجازه داد و چون بایزید به خانه رسید، مادرش دلیل حضور بی وقت او را پرسید. بایزید پاسخ داد: « به آیتی رسیدم که حق میفرماید ما را به خدمت خویش و خدمت تو، من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد، یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم یا در کار خدایم کن، تا همه با وی باشم

مادر بایزید در جواب فرزندش او را به خدمت حق تشویق کرد. در بسیاری از حکایتها و اقوال به جا مانده از بایزید نیز، احترام به مقام مادر بسیار دیده میشود.

روزی شخصی از بایزید پرسید: اسم اعظم کدامست؟ بایزید به او پاسخ داد: تو اسم اصغر را به من بگو تا من اسم اعظم را به تو بگویم. منظور بایزید از این سخن اهمیت همه اسامی خداوند است. در حکایتی دیگر در مثنوی مولانا و تذکره عطار آمده است که روزی در مسیر حج، نیازمندی به بایزید گفت کجا میروی و بایزید به او پاسخ داد: سفر حج. نیازمند از بایزید پرسید: با خود چه داری؟ بایزید پاسخ داد: 200 درم. مرد نیازمند به بایزید گفت: 200 درم را به من بده و هفت بار دور من طواف کن که من مردی با چند سر عائله و نیازمند هستم و بایزید چنین کرد و بازگشت. شعر مولوی در این حکایت را در قسمت قبل میتوانید بخوانید.

در زمان زندگی بایزید مردم و عالمان شهر بارها او را تکفیر کردند. یک بار در زمان بیرون رانده شدن از شهر پرسید: جرم من چیست؟ گفتند: تو کافری و باید از شهر بیرون شوی. جواب داد: خوشا به حال مردمان شهری که کافرش من باشم.

در زیر بخشی از اقوال و سخنان نغز بایزید بسطامی را آوردهایم.

  • یک ذره حلاوت معرفت در دلی به از هزار قصر در فردوس اعلی.
  • محال باشد که کسی حق را شناسد و دوستش ندارد.
  • چهل سال روی به خلق آوردم و ایشان را به حق خواندم. کسی مرا اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانید، مقصد حضرت کردم، همه را پیش از خود آنجا یافتم.
  • یا چنان نمای که هستی؛ یا چنان باش که مینمایی.
  • هرگز از تکبر بوی معرفت نیاید.
  • بار خدایا، جز تو کس ندارم و چون تو را دارم، همه را دارم.
  • سوار دل باش و پیاده تن.
  • سی سال بود که میگفتم خدایا، چنین کن و چنین ده؛ چون به قدم اول معرفت رسیدم، گفتم: الهی تو مرا باش و هرچه میخواهی کن