روانشناسی را می توان به عنوان بررسی علمی رفتارو فرایندهای ذهنی تعریف کرد . با توجه به اینکه روانشناسی بربسیاری ازوجوه زندگی ما اثرمی گذارد،شایسته است حتی افرادی که درپی کسب تخصص دراین رشته نیستند آگاهی مختصری ازاین دانش پویا داشته باشند. دانستن علم روانشناسی، هم به شما آموزش می دهد که بفهمید چرا افراد یک جامعه به شیوه های خاص فکرمی کنند وعمل می کنند وعلاوه براینها چنین اطلاعاتی شما را آماده می سازد تا ادعاهایی را که به نام روانشناسی عنوان می شود ارزیابی کنید.بطورمثال همه ی ما درروزنامه ها ومجلات عنوانهایی ازنوع زیربر خورده ایم:
- چندگانگی شخصیت با آزاردیدگی دردوره کودکی ارتباط دارد
- استواری هیجانی با بزرگی وکوچکی خانواده رابطه نزدیک دارد
- هیپنوتیسم درمهار کردن درد مؤثراست
- همجنس خواهی با نگرش های والدین پیوند دارد

برای داوری درباره اعتبار چنین ادعاهایی به دودسته اطلاعات نیازداریم.نخست آنکه باید واقعیتهای اثبات شده را درروانشناسی بشناسیم تا بتوانیم بگوییم که هرادعای تازه ای با آن واقعیت ها همخوانی دارد یا نه؟ اگر این همخوانی وجودنداشته باشد می توان دراعتبارآن ادعا تردید کرد.دوم اینکه باید آگاهی لازم راداشت تا بتوان فهمید که دلایل ارائه شده درباره ی ادعای تازه تا چه اندازه بامعیارهای متعارف شواهد علمی سازگارند.یا فته های مهم این ماهیت پژوهش درروانشناسی را وارسی می کند یعنی روشن می سازد که روانشناس چگونه برنامه ی پژوهشی خاصی برای فراهم آوردن شواهدی درتأیید یا رد فرضیه تدوین می نماید. به این ترتیب شما درمی یابید که برای پشتیبانی ازهرادعای تازه چه نوع شواهدی بایدارائه شود.

ریشه های تاریخی روانشناسی

ریشه های علم روانشناسی را می توان تا فلاسفه بزرگ یونان باستان جستجو کردسقراط ،ارسطووافلاطون ازمشهورترین آنان بودند که پرسشهای بنیادی را درباره ذهن آدمی مطرح کردند. بقراط که به « پدرپزشکی » شهرت دارد مشاهدات پراهمیتی درباره نحوه کنترل مغزبراندامهای بدن انجام داد .

فطری نگری دربرابرتجربه گرایی

اولین مجادله درباره روانشناسی انسان سراین سؤال بود که آیا تواناییهای آدمیان ذاتی است (دیدگاه فطری نگر)یا ازراه تجربه کسب می شود(دیدگاه تجربی نگر).
دیدگاه تجربه گرایی برآن است که دانش ازطریق تجربه ها وتعامل های آدمی باجهان کسب می شود.هرچند هنوزبرخی ازروانشناسان مجادله بین فطری نگری وتجربه گرایی رااز عوامل های زیست شناختی میدانند.
درطی قرن ها فلاسفه ودانشمندان همواره به کارکرد ذهن وبدن آدمی توجه نشان می دادند.ویلهلم وونت با تأسیس آزمایشگاه روانشناسی ،بررسی برروی حواس آدمی وفرایندهای ذهنی را به عمل آورد ودرون نگری انسان ها را ناشی از مشاهده وثبت اندیشه ها، واحساسهای خود شخص توسط خودش دانسته است .

نخستین مکاتب روانشناسی عبارتند از:

ساخت گرایی (تحلیل ساختارذهنی)، وکارکرد گرایی(ذهن چگونه کارمی کند که جاندارموفق به سازگاری با محیط وعمل درآن می شود)، رفتارگرایی(بررسی رفتاربدون ارتباط با هشیاری)، وگشتالت(واژه ای آلمانی که اساساً به ادراک والگوهای حاصل ازمحرکها وسازمان تجربه مربوط می شود)،وروانکاوی(نظریه ای که، درباب شخصیت است وتأکید برنقش فرایندهای ناهشیار بررشد شخصیت وانگیزش دارد).

رشته های جدید وپیشرفتهای نوین درروانشناسی عبارتنداز:

نظریه خبرپردازی
روانشناسی زبان،
روانشناسی عصب شناختی
در رویکرد ِخبرپردازی عملکرد حافظه،مشابه روش کامپیوتری درنظرگرفته می شود به این ترتیب ماهیت ذهن درقالب اصطلاحات ملموس عرضه می گردند وهمخوانی آنها باداده های واقعی آزمون می شود .
عامل پراهمیت دیگری که به تغییراتی درروانشناسی انجامید رشد زبان شناسی بود یکی از پیشگامان پژوهش دراین زمینه نوم چامسکی بود که کتابش اولین تحلیل های روانشناختی درزمینه زبان وپیدایش رشته ی روانشناسی زبان راتدارک دید .
بعداز پیدایش رشته های روانشناسی زبان ، پیشرفت های مهمی نیز درروانشناسی عصب بوجود آمده است ازقبیل: مغزودستگاه عصبی ،که رابطه روشنی بین رویداد های عصبی وفرایند های ذهنی می باشد .
رشد الگوهای خبرپردازی، روانشناسی زبان ،وروانشناسی اعصاب به پیدایش نوعی شیوه های نگرشی روانشناسی انجامیده که گرایش شناختی نیرومندی دارد که از چند دیدگاه می توان دست به بررسیهای روانشناختی زد .
رویکرد زیست شناختی به نحوی با فعالیت مغزوشناخت فرایند زیستی - عصبی ، زیربنای رفتاروفرایندهای ذهنی پیوند دارد .
همچنین برخی ازروان شناسان ازجمله فروید درآمریکا رفتارگرایی را نوعی روانکاوی می دانست فرض بنیادی درنظریه فروید این است که بخش عمده ای ازرفتارآدمی ،فرایندهای ناهشیارمی باشد ,ازقبیل ترس وباورها ئی که ازوجود آن آگاه نیستیم .
رویکرد پدیدارشناختی که توجه خاصی به نحوه ی درک، فهم وتفسیرمسائل اجتماعی دارد .طبق نظریه روانشناسی، نیروی انگیزش اصلی هر فرد گرایش به سوی رشد وخودشکوفایی است . پژوهشگران برخی ازمهم ترین وجا لبترین پژوهش های روانشناختی راازقبیل علم عصب نگری،روانشناسی تکاملی وعلم شناخت نگری می دانند . درعلم عصب نگری متخصصان سعی دارند دریابند فعالیتهای ذهنی چگونه درمغز صورت می گیرد .روانشناسی تکاملی باریشه های زیستی سازگاری دارد . مفهوم محوری درروانشناسی تکاملی این است که سازوکارهای روانشناختی طی میلیونهاسال براساس فرایند انتخاب طبیعی ,تکوین پیداکرده اند.
علم شناخت نگری به حوزه هایی ازپژوهش های روانشناسی اطلاق می شودکه هدف های عمده این رشته عبارتند از:بازنماییهای ذهنی وزبانشناسی وفلسفه می باشد . مفهوم بنیادی درعلم شناخت نگری این است که دستگاه شناختی انسان را زمانی می توان بدرستی شناخت که آنرا به صورت کامپیوترعظیمی درحال تجزیه و تحلیلهای پیچیده درنظرآوریم .

برای آگاهی بیشترروانشناسی باید ببینیم گروه های مهم یا رشته های مهم تخصصی روانشناسی کدامند :
روانشناسی زیست شناختی(رابطه فرایندهای زیست شناختی با رفتار)، روانشناسی آزمایشی(نحوه واکنش به محرکهای حسی،ادراک جهان،یادگیری وبه خاطرسپردن،وپاسخ دهی هیجانی درآدمیان بررسی می کنند)، روانشناسی رشد(بررسی رشدآدمی وعواملی که رفتاررا ازبدو تولد تا پیری )، روانشناسی اجتماعی وشخصیت(نحوه درک و تفسیرمردم ازمحیط اجتماعی خود ونحوه ی تأثیردیگران برباورها وبررسی تفاوت های فردی آدمیان)، روانشناسی بالینی ومشاوره(کاربرداصول روان شناختی درامرتشخیص ودرمان)، روانشناسی صنعتی ومهندسی( عوامل انسانی درزمینه ی بهسازی رابطه بین آدمها وماشینها بررسی می شود)

سعی می گردد با توجه به موضوعات مختلف در این رشته وحجم مطالب بالا, به مرور جهت خواندن کاربران محترم, مقالاتی با موضوعات فوق بر روی سایت قرار بگیرد .



برگرفته از روانشناسی هیلگارد
با آرزوی توفیق-آدینه