آیا آدمی طبیعتاً خودخواه است ؟
آدمی از نظر زیست شناختی خود خواه است ولی در روانشناسی ,خودخواهی آدمی معنائی ندارد و ذاتا خود خواه نیست .
آدمی خودخواه است وبه معنای زیست شناختی خاصی خودخواه است،اما این معنای زیست شناختی چنان پراهمیت است که با یستی درسایه علوم انسانی وفلسفه اخلاق وزمینه های مربوط دیگری به آن پرداخت. خودخواه بودن آدمی به معنای ویژه ای است که ژنها آنرا رقم می زنند. ژنها به نهایت خودخواه هستند زیرابدونخودخواهی اصلاً نمی توانستند ماندگاروپایدارمانده باشند . ژنها می بایست درزمینه ساختن جسم آدمی یا جانوران دیگر، بهترازهرژن دیگری عمل می کردند . حفظ ونگهداری ازاین مجموعه ژن واستمرارآنها فقط ازراه رساندن آنها به سن بلوغ وسپس توفیق دررقابت برسرمنابع دوام بقا(غذا،جفت ونظایرآنها) وتدارک امکان تولید مثل میسراست .
آدمی قادراست به دیگران برای دستیابی به امکانات زیست وپرهیزازخطروآسیب، یاری برساند وهمین کارراهم میکند . نمونه ی بسیارآشکار یاری رسانی، رفتاری است که پدرو مادردرقبال فرزندان خویش دارند . درواقع ژنها خودشان امکان پایداری وماندگاری پیدا نمی کنند.
درپستانداران، مادرباید ازنوزادان پرستاری کند؛ پرنده باید برای جوجه هایش درلانه غذا ببرد؛ البته این قبیل تدارک ها به هیچ وجه همه یاری ها وکمکهای بزرگترها به کوچکترها نیست علاوه براینها سازوکارهایی دروالدین برای شناسایی فرزندان وجود دارد که مساعدتهای آنها را فقط به فرزندان خودشان منحصرمی سازد . ازنقطه نظروالدین،هرفرزندی خواه پسریا دختراز لحاظ انتقال ژن ها، نیمهٴ والدین است ودرتولید مثل وانتقال مرحلهٴ بعد نیز، فرزندان نیمی ازسهم تولید مثل را دارند. سهم داشتن درهویت ژنی، منحصربه فرزند نیست وهمه وابستگان نسبی درآن نقش دارند . بنا براین درچهارچوب خودخواهی ذاتی وسرشتی، یاری رساندن به افراد هم نوع و نه فقط به فرزندان ، نیزدرراستای خودخواهی ذاتی است .
این رفتارنشأت گرفته ازگزینش خویشاوندی می توان بشمارآورد . به همان اندازه که شواهد پیوندهای ژنی بیشترباشد، بیشترانتظارمی رود که شخص به سود وابستگان دربرابرغریبه ها، وبه سود وابستگان نزدیکتر(والدین،فرزند،خواهروبرادر) دربرابروابستگان دورتر عمل کند . به طورمثال: پرنده ای که جفتش درلانه تخم می گذارد وتخمها رابارور می سازد بیشتراحتمال دارد درجریان تحول وتکامل پایداربماند . اما اگرپرند ه ای دیگرتخمها را بارورکند چه؟ آیا پرنده می تواند ازاین موضوع که همه تخمها را خودش بارورکرده یا نه اطمینان حاصل کند ؟ درانواعی ازپرندگان که به طور متوسط10% ازتخم ها را رقبای پرنده نربارورمی سازد ، نسبت به انواعی که بارورسازی تخم ها انحصاری است احتمال کم اعتنایی پرنده نربه جوجه ها می
رود . پیوندهای متقابل بین افراد ناخویشاوند ونامرتبط که برای هرطرف دارای فواید فوری یا آتی می باشد نمونه دیگری است . بخاطرپدیده تخم نهادن یعنی تخم گذاری پرنده درلانه غریبه ای که صاحبش برای غذاخوردن رفته (که دربسیاری ازانواع پرندگان دیده می شود) پرندگان ماده نظیرنرها نمی توانند اطمینان داشته باشند که همه تخمهای لانه ازآن خودشان است، وبه این ترتیب پرنده ماده ازراه بهره کشی ازغریزه والدی پرنده ای دیگر، امکان بقاء پیدا می کند . نوع بشرهم به این تحریف ودستکاری راه یافته اند وبه یاری قابلیتهای زبانی دست به این کارمی زنند.
صرفنظرازاینکه نوع بشررا تا چه حد خودخواه فرض کرده باشیم ، درطبیعت و ماهیت بشربنیانهای آشکاری اورا به سرنوشت دیگران علاقمند کرده و شادکامی آنان را برای او ضروری می سازند، هرچند بجزلذت دیدارخرسندی آنان سودی ندارد . درجنگ جهانی دوم وقتی هلندی ها به خانواده های یهودی پناه می دادند درواقع مردمانی بخاطر کسانی که به طورکلی با آنها غریبه بودند جان خود را
به خطرمی انداختند و به همین ترتیب درباغ وحش شهرشیکاگو گوریل ماده ای به نام بینتی جون پسربچه ای ازهوش رفته ای راکه درقفس او افتاده بود به کمک رشته کارهایی که کسی به اویاد نداده بود نجات داد . درعین حال روانشناسان براساس بررسی هایی که درباره تکوین وتکامل همدلی واخلاق انجام داده اند.
شواهد مفصلی ازتوجه وعلاقه حیوانات به یکدیگروپاسخ دهی آنان نسبت به درماندگی وعجزهمنوعان، بدست آورده اند ,که ما را متقاعد می سازد . بقا وماندگاری نه تنها درگرو توان نبرد ومبارزه است بلکه گاهی وابسته به همکاری و مهربانی است . زیست شناسان، آدمی وسایرحیوانها را علی رغم این گونه گرایشهای پرستاری ومراقبت ازیکدیگربازهم خودخواهِ مطلق بشمارمی آورند . علت این فرض بیشترنظری است یعنی این فرض که پیدایش همه این رفتارها فقط وفقط به سود ونفی کسی است که آن رفتاررا ازخود نشان بدهد . فرایند تکوین وپیدایش هر رفتاردرخلال میلیونها سال، دراین چشم انداز که حیوان درشرایط حاضروهم اکنون دست به کارمی زند،امری نامربوط است .
حیوان هافقط نتایج فوری کارهای خودرا درنظردارند وحتی همان نتایج فوری هم لزوماً همواره برای آنان شناخته شده نیست .به عبارت دیگرهدف ومقصودهررفتارچیزی درباره انگیزه های آن آشکارنمی کند . زدوده شدن معنای قدیم «خودخواهی» و کاربردش دربیرون ازپهنه روانشناسی، امرتازه ای است . با این حال خودخواهی متضمن قصدِ درخدمت خود بودن وبنابراین متضمن دانستن نتایج وبرآیند هررفتارخاص است .درخت تاک ممکن است دررشد کردن وبزرگ شدن به نفع خودش عمل کند اما ازآنجا که درختها دارای قصد وآگاهی نیستند، ممکن نیست خودخواه باشد مگربه مفهومی استعاری وعاری ازمعنا . به همین ترتیب ژنها نمی توانند
خودخواه باشند . آدام اسمیت که فیلسوف اخلاق وپدراقتصاد نامیده می شد مطا لبی را درباره توان همه انسانها برای همدردی وتفاوت بین کارهایی به نفع خود ، با انگیزه های خودخواهانه نوشت .خودخواهانه پنداشتن همه رفتارها، به مشابه این است که همه زندگانی روی کره زمین را همان تبدیل انرژی خورشید بدانیم .بقای بعضی ازجانوران درگرو رقابتی بی ترحم ، وبقای بعضی دیگرمستلزم یاری متقابل است ودرکل دیدگاهی که نتواند آمایه های فکری متضاد موجود را ازهم بازشناسد هرچند ممکن است برای زیست شناسان تکامل نگرمتضمن فوایدی باشد امادرروانشناسی جایی ندارد.