انسان رهرو در طی مراحل شناخت و آگاهی باید تفاوت بین شیطان و ندای شیطانی را بشناسد و برای آنها فرق و تفاوت قائل گردد.
نفس چیست؟ کلا به این بدن خاکی نفس گفته می شود و به نیازهای آن نیازهای نفسانی . همه احساسات و نیازهای آدمی از حس لامسه و بینائی و بویائی گرفنه تا قوه وهم و خیال و نیازهای جسمانی همچون خوراک و پوشاک و جنسی و احتیاجات دیگر مانند حس امنیت و .... همه و همه تحت عنوان نیازهای نفسانی ما قرار می گیرند .

این نیازها نه اینکه منفور و بد نیستند ,بلکه برای آرامش جسم و روح انسان و تکامل او لازم می باشند و هر موجود زنده ای جهت ادامه بقا , نیاز به خوردن و خوابیدن و ... دارد. البته باید بدانیم خوردن با شکم پرستی و خوابیدن با تنبلی و روابط عاشقانه و تشکیل خانواده با شهوترانی فرق می کند.
خوردن یک عمل فیزیکی و لازمه جسم می باشد. اما در فکر خوردن و حریص بودن و طمع داشتن یک عمل مذموم و یک فکر باطل و هوای نفس است.

پس نفس بد نبوده ,بلکه هواهای نفسانی منفور می باشد.
هوای نفس ,ندای شیطان درون یا فکر همگی مترادف بوده و از دیر باز در کلیه دینها و مکاتب مختلف نسبت به آن هشدار داده شده که انسان اسیر آن نگردد.

ما باید بدانیم همانگونه که کشتی برای حرکت نیاز به آب دارد , ما هم جهت بقا یکسری نیازهای جسمی و عاطفی داشته که نه تنها صد راه آگاهی و کمال و خداشناسی نمی شود , بلکه با به آرامش رساندن آنها و نداشتن افکار باطل بر تمرکز و توجه به حضرت حق افزود .البته همانگونه که در کشتی آب برود باعث غرق شدن می گردد , خواسته های نفسانی و عمل های نفس ما اگر ملکه ذهن شده و به عنوان سمبل برای فرد درآید و مرتبا در تلاش برای بدست آوردن آن باشیم و آن خواسته ها وارد قلبمان گردد ,در منجلابی از خواسته ها و آرزوهای فانی غرق می گردیم .

مراقبت از نفس , مبارزه با نفس و کشتن نفس و همچنین آشتی کردن یا رام کردن یعنی چه؟
مراقبت از نفس به این معناست که چون بدن انسان انعطاف پذیر بوده و مثلا در اثر ورزش قوی می شود و در اثر اعتیاد یا تنبلی ضعیف , لذا به همینگونه می توان با نظم و ترتیب نیازهای جسمی و احساساتمان را در نظم در آورده و مراقب باشیم از تعادل خارج نگردد و در حد معقولی که طلب ضروریات نامیده می شود , نگهداری کنیم.
مبارزه با نفس به معنای جنگیدن با خود بوده و به خواسته های خود از مقداری و شیوه ای که برای خودمان مجاز بدانیم , اجازه پیشرفت نمی دهیم.مبارزه با نفس در مواردی که خیلی به خود سخت بگیریم , باعث تضاد درون و عصبی بودن می شود.
کشتن نفس بصورت کلامی بوده و معنائی ندارد . اگر در برخی مذاهب و مکاتب به آن اشاره شده است اصطلاح می باشد و بی مفهوم می باشد , چرا که کشتن نفس یعنی کشتن خود و انسان کشته شده هیچ شانسی برای رسیدن به آگاهی ندارد.البته در برخی فرقه ها و مرتاضها تا سر حد مرگ ریاضت می کشند ولی باز چیزی به اسم کشتن نفس معنا ندارد.

آشتی کردن و رام کردن نفس , بهترین جمله می تواند باشد که نیازها و احساساتمان را تحت کنترل و مراقبت قرار دهیم تا افسار گریخته نگردد.

همانگونه که گفته شد نیازهای نفس ما با عادت دادن و بسته به شرایط کم و زیاد می گردد و حتی برخی اعمال ما(مثل سیگار کشیدن) اصلا مورد نیاز جسم نمی باشد و در صورت انجام و ادامه عمل , ترک آن سخت است .مراقبت اولیه و انجام ندادن آن راحتتر از مبارزه و ترک آن است .

باید بدانیم که این هر دو (نفس و هوای نفسانی ) مکمل و تقویت کننده هم هستند.یعنی می شود اول به فکر خوردنی افتاد که چی میل داریم و بعد اشتها بوجود بیاید یا اول گرسنه شویم و بعد به فکر تهیه غذا بیافتیم . یعنی نفس و هوای نفس مرتبا هم را تقویت می کنند.

جدای از تقسیم بندیهای ملل و قومیتهای مختلف در خصوص نفس و نیازهای نفسانی تعریف شده می توان نفس را در غالب کلی غضب و شهوت تقسیم نمود.
شهوت به کلیه نیازها ئی که دوست داریم و به سمت خود هدایت می کنیم و غضب به کل چیزهائی که در جهت دور کردن از خود و افکار و اعمالی که مورد پسندمان نیست , نامیده می شوند.

فرد سالک در طی مراحل شناخت خود , این موارد را در خود تجربه کرده و نهایتامی بیند و می فهمد که انسان بنده خدا نیست و بنده نفس می باشد و تمام اعمال و افکار اودر جهت تطمیع آن می باشد. و در یک کلام , انسان در اسارت فکر می باشد.

انسان می بیند که تمام رفتار و اعمال او ناشی از نیازهای جسمی و حسی و عاطفی بوده و هر کاری که انجام می دهد جهت بدست آوردن چیزی برای خود و یا موقعیتی و یا احساسی بهتر است. تازه این بدست آوردنها و حسهای خوب هم گذرا بوده و تا بدست می آوریم ؛ تازگیش را از دست می دهد و دنبال چیز دیگری می رویم و آنقدر ادامه می دهد و ما را دنبال خودش میکشد تا عمرمان تمام گردد.

بعد از رسیدن به این حقیقت بزرگ است که انسان بدنبال فرار از فکر می افتد و راز رهائی از وابستگی را جستجو میکندو در طلب آرامش روح است.

حتی اگر خدا را از ترس جهنم و یا شوق بهشتش هم عبادت کنیم باز هم اسیر خواسته نفس شده ایم ,چرا که ترسیدن و دنبال رفاه بهشت بودن از خصوصیات نفس است.

عبادت خدا بخاطر بهشتش گدائی و مزدوری است.

تو عبادت چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند

آیا زیبائیهای این جهان و خداوند , لایق یک دوست داشتن ساده و بدون نیاز به نام عشق نیست؟


با آرزوی توفیق- آدینه