یکی از اشعار جناب شبستری در خصوص شناخت انسان از وحدت جهان هستی است و عواملی که باعث می گردد این شناخت حاصل نگردد. ایشان در این اشعار توضیح می دهند که نماز خواندن انسانها بر طبق مکتب یا دینی که دارند ، باعث نزدیکی به خدا یا درک موضوع نگشته و یا کاملا نگردیده و بایستی این نماز با نیاز همراه بوده و چهار اصل را رعایت نمود .موانع را برای نیاز انسان چهار مرحله می دانند و طهارت و پاکی از این چهار مانع را واجب می دانند .

پاک شدن دل و فراموش نمودن خود و هستی خود را باختن ، فقط و فقط با مراقبه و عشق امکان پذیر می باشد.

در اثر مداومت است که دل عارف می تواند زنگارهای روی آینه دل را پاک کند و تصویر ازلی را بر روی دل معاینه نماید. وجود مطلق را بشناسد و بصورت شهودی ببیند و عارف به الله گردد .
عارف به معروف خواهد رسید و وحدت حاصل می گردد .


که شد بر سر وحدت واقف آخر
شناسای چه آمد عارف آخر
جواب
کسی بر سر وحدت گشت واقف
که او واقف نشد اندر مواقف
دل عارف شناسای وجود است
وجود مطلق او را در شهود است
به جز هست حقیقی هست نشناخت
از آن رو هستی خود پاک در باخت
وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک
برو تو خانهٔ دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید
کس کو از نوافل گشت محبوب
به لای نفی کرد او خانه جاروب
درون جان محبوب او مکان یافت
ز «بی یسمع و بی یبصر» نشان یافت
ز هستی تا بود باقی بر او شین
نیابد علم عارف صورت عین
موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانهٔ دل نایدت نور
موانع چون در این عالم چهار است
طهارت کردن از وی هم چهار است
نخستین پاکی از احداث و انجاس
دوم از معصیت وز شر وسواس
سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است
که با وی آدمی همچون بهیمه است
چهارم پاکی سر است از غیر
که اینجا منتهی می‌گرددش سیر
هر آن کو کرد حاصل این طهارات
شود بی شک سزاوار مناجات
تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
چو ذاتت پاک گردد از همه شین
نمازت گردد آنگه قروةالعین
نماند در میانه هیچ تمییز
شود معروف و عارف جمله یک چیز