بیان حقیقت همیشه کار صحیحی نبوده و اگر شنونده مستعد آن کلمات نباشد گمراه خواهد شد .
در کتاب انسان کامل جناب نسفی نیز اشاره نموده اند که اگر صحبتی از طرف شیخی حتی برای سالکی که مستعد آن سخنان نباشد گفته شود ، هم شیخ و هم مرید دچار آسیب می گردند .

مولوی هم در مثنوی به عناوین مختلف به این موضوع پرداخته که هر گونه تشبیهی در خصوص درک مسائل عرفانی باعث گمراهی بیشتر شده و در اثر مرور زمان و صحبت و دستوراتی باید سالک را آماده نمود تا خود او حقیقت را کشف کند.

در هر صورت حرف زدن در مورد مسائل شهودی خوب نیست و اصطلاحا حرارت عشق را برای گوینده کم کرده و برای شنونده باعث گمراهی و یا برداشت اشتباه و توهم می گردد.
در این خصوص باید اشتیاق شنونده را زیاد نمود تا خود او به تحقیق (عرفان نظری) و سپس طی طریق (عرفان عملی ) و نهایتا کشف و شهود نائل گردد .

در خصوص عرفای بزرگ ما چه قبل از اسلام همچون مانی و مزدک و چه بعد از اسلام از جمله حلاج و عین القضات و سهروردی هم همین موضوع صدق کرده و بدلیل نفهمیدن سخنان ایشان ، به آنها تهمت الحاد و کفر زدند و عالمان و فقهای زمان در دادگاه به جرم کافر بودن ، حکم بر اعدام دادند .

اختلاف نظر بین عارفان و عالمان از دیر باز بوده و تا ابد ادامه خواهد داشت .عارفان می گویند که عالمان موضوع را درک نکرده و مستعد شناخت هستی و خدا نیستند .ولی عالمان می گویند که عارفان دچار توهم شده و بدلیل سخنانشان ممکن است مردم دچار گمراهی شده و حکم بر اعدام آنها می دهند .
جمله ای که گفته می شود اینست که خود معشوق یا خدا هم نمی خواهد اسرارش فاش گردد و اصطلاحا دست نامحرم بیافتد .لذا گفته شده :

هر کسی را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند

در خصوص حلاج ، جناب شمس می گوید که احساسش بر عقلش غلبه کرد .
حلاج که در حالتهای غلبه روحی و چه در جمع و یا حتی در دادگاه خود اقرار به حقانیت خود نمود و می گفت : انالحق (یعنی من حق هستم- یا به تعبیری من خدا هستم ) باعث بر دار شدنش گردید
همین موضوع در رابطه با عین القضات صدق می کند .او دانسته های عالمان و فقیهان زمان را به تمسخر گرفت و آنها را نادان و کاذب و دروغگو خواند .
اما سهروردی به دلیل اینکه در کتاب مشارق الانوار خود نوشته که آموزه های عرفانی را از یک راهب زرتشتی یاد گرفتم ، در دادگاه بدلیل ترویج آئین زرتشتی در حکومت اسلامی ،به مرگ محکوم گردید .

اگر چه در زمان حیاط و یا بعد از به دار آویخته شدن این عارفان ،کتابها و رساله ها در حقانیت آنها نوشته شد و نوشته خواهد شد و سمبل و پرچمدار عاشقان و سوختگان گشتند ،همگی بزرگان اذعان دارند که آگاهانه به سمت چوبه دار برای لقاء سریعتر به معشوق شتافتند .

در این خصوص برخی از بزرگان عرفان بیان می کنند که نباید به این صورت صریح صحبت می کردند و حتی جناب جنید ضمن تذکر به حلاج در خصوص فاش صحبت کردن او در انظار ، به او اختار و هشدار می دهد که به زودی بر سر دار خواهد شد.
بعد از شکایت عالمان دین به خلیفه در خصوص سخنان حلاج ،حتی خلیفه حکم اعدام حلاج را امضا نمی کرد و گفت تا جنید در دادگاه حاضر شده و نظر خود را اعلام کند ، آنگاه من حکم را امضا خواهم کرد .

به ناچار جنید در دادگاه ظاهر شد و گفت این سخن حلاج به دیده اهل ظاهر کفر است و بدیده اهل باطن حق .
چون فقط خدا از باطن ها آگاه است و حکم و فتوی بر در شرع بر اساس ظاهر است ، پس حکم او اعدام است .

اگر چه او به حقانیت حلاج آگاه بود .


با آرزوی توفیق - آدینه