سوال :

نخست از فکر خویشم در تحیر چه چیز است آنکه گویندش تفکر؟
چه بود آغاز فکرت را نشانی سر انجام تفکر را چه خوانی

جواب :

مرا گفتی بگو چه بود تفکر کزین معنی بماندم در تحیر
تفکر رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندرین کردند تصنیف چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون حاصل شود در دل تصور نخستین نام وی باشد تذکر
وزو چون بگذری هنگام فکرت بود نام وی اندر عرف عبرت
تصور کان بود بهر تدبر به نزد اهل عقل آمد تفکر
زترتیب تصور های معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم
مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند ای برادر
ولی ترتیب مذ کور از چه و چون بود محتاج استعمال قانون
دگر باره در آن گر نیست تائید هر آئینه که باشد محض تقلید
رهی دور و دراز است این رها کن چو موسی یک زمان ترک عصا کن
درآ در وادی ایمن زمانی شنو انی انا الله بی گمانی
محقق را که از وحدت شهود است نخستین نظره بر نور وجود است
دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
بود فکر نکو را شرط تجرید پس آنگه لمعه ای از نور تائید
هر آنکس را که ایزد راه ننمود ز استعمال منطق هیچ نگشود
حکیم فلسفی چون هست حیران نمی بیند ز اشیا جز که امکان
از امکان می کند اثبات واجب ازین حیران شد اندر ذات واجب
گهی از دور دارد سیر معکوس گهی اندر تسلسل گشته محبوس
گو عقلش گشت در هستی توغل فرو پیچید پایش در تسلسل
ظهور جمله اشیا به ضد است ولی حق را نه مانند و نه نداست
چو نبود ذات حق را ضد و همتا ندانم تا چگونه دانی او را
ندارد ممکن از واجب نمونه چگونه دانیش آخر چگونه
زهی نادان که اوخورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان

در این ابیات جناب شبستری ضمن توضیح فکر و محدودیتهای تفکر ,به انسانها هشدار می دهند که جهت شناخت خود و خدا بایستی به روشهای غیر از حسهای متعارف بشری روی آورد و پس از صاف کردن درون از افکار منفی به وادی ایمن و نظاره خدا پا گذاشت .
بر طبق نظریه های زیست شناختی و روانشناسی نورونهای مغز (سلولهای مغز) در اثر ترشهات هورمونی و پیامهای عصبی می توانند رمزگردانی کرده و اطلاعات را ذخیره کرده و در حافظه نگهداری نموده و یا در صورت لزوم پردازش نموده و به دیگر اعضای بدن فرمان دهند و یا باعث شناخت ما از محیط اطراف گردند .

بر طبق حکمت و فلسفه و همانگونه که در شعر بالا ذکر گردیده ابتدا تصویر موضوعی در ذهن ساخته شده و متعاقب آن فکر و تفکر و تعقل بوجود می آیند و انسان می تواند ارتباط بر قرار کرده و افکار خود را منتقل نماید .

همچنین این جهان از تجمع اضداد تشکیل گردیده و از هر چیزی ضد آن هم موجود بوده (مثل شب و روز و یا زن و مرد و...) و بدین طریق در مقایسه شناخته می گردد.

در رابطه با درک هستی وملکوت همانگونه که در اشعار آمده , بدلیل اینکه ابزار تفکر ما فکر و از ماده برخواسته است ,امکان دستیابی به درک ملکوت و متافیزیک موجود نبوده و با فکر و فلسفه و علوم انسانی ,انسانها درگیر دور و تسلسل گردیده وامکان گمراه شدن و به پوچی رسیدن انسان می رود و به جهت همین موضوع گفته می شود تفکر در ذات خدا گناه می باشد . توسط علوم انسانی فقط می توان خدا را اثباط نمود .همچنین چون خدا همانندی ندارد نیز به طرق عقلی و در مقایسه نیز نمی توان او را شناخت.

جناب شبستری در ابیات بالا به این موضوعات اشاره نموده اند و جهت حل موضوع و شناخت ملکوت توصیه به دستیابی به روشهای دیگر را نموده اند و به صورت مثال آورده شده که جستجوی خدا با افکار مادی و احساسات موجود مثل اینست که در بیابان با نور شمع به دنبال خورشید بگردیم .

در همین رابطه در جای دیگر اشاره می نمایند که:
خرد را نیست تاب آن روی برو از بهر او چشمی دگر جوی

حافظ نیز در این رابطه می گوید که جهت شناخت خدا به توسط حکمت و فلسفه و تفکر خسته شده و راه دیگری را بر گزیده است .

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم



اشعار از گلشن راز محمود شبستری

با آرزوی توفیق - آدینه