کدامین فکر ما را شرط راه است ؟ چرا گه طاعت است و گه گناه است؟

جواب:

درآلا فکر کردن شرط راه است ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل
چو آیات است روشن گشته از ذات نگردد ذات او روشن ز آیات
همه عالم به نور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر که سبحات جلالش هست قاهر
رها کن عقل را با حق همی باش که تاب خور ندارد چشم خفاش
در آن موضع که نور حق دلیل است چه جای گفتگوی جبرئیل است
فرشته گر چه دارد قرب درگاه نگنجد در مقام لی مع الله
چو نور او ملک را پر بسوزد خرد را جمله پا و سر بسوزد
بود نور خرد در ذات انور بسان چشم سر در چشمه خور
چو مبصر در نظر نزدیک گردد بصر ز ادراک آن تاریک گردد
سیاهی گر بدانی نور ذات است به تاریکی درون آب حیات است
سیه جز قابض نور بصر نیست نظر بگذار کاین جای نظر نیست
چه نسبت خاک را با عالم پاک که ادراک است عجز از درک ادراک
سیه رویی زممکن در دو عالم جدا هرگز نشد و الله اعلم
سواد الوجه فی الدارین درویش سواد اعظم آمد بی کم و بیش
چه می گویم که هست این نکته باریک شب روشن میان روز تاریک
درین مشهد که انوار تجلی است سخن دارم ولی نا گفتن اولی است

فکر کردن وسیله و توانائی بشری است ,جهت شناخت مااز جهان اطراف و حفظ خودمان از وقایع طبیعی .

بوسیله فکر کردن بود که توانستیم در طی قرنهای متمادی ,محیط اطرافمان را به این شکلی که هست در بیاریم .
قدرت تفکر و تعقل و ادراک و حافظه و دیگر توانائیهای مغز ما در اثر یک سری کنش و واکنشهای شیمیائی و الکتریکی است که در سلولهای مغز یا نورونها اتفاق می افتد ,بوجود می آید و کل تداعی که ما از خودمان و جهان اطراف داریم توسط این پالسهای الکتریکی در رشته های عصبی و ترشحات هورمونی در پایانه های سیناپسهای سلولهای مغز (قسمتی از نورون ) انجام می گیرد .

این قدرت تکلم و بینائی و تمام حواس ما از رشته عملیاتهای مادی سرچشمه گرفته است.

حال همانگونه که در اشعار بالا عنوان شده ,این توانائی انسان و فکر کردن او اگر چه می تواند او را موجود برتر عالم خلقت قرار دهد ,اما بدلیل اینکه خلقت انسان و توانائیهای او در اثر خواست پروردگار این جهان و تجلی صفات قدرت اوست ,نمی توان به توسط همین تفکر وارد حیطه قدرت الهی گردید.

لذا در اشعار بالا جناب شبستری همین موضوع را عنوان نموده و می گوید ,تفکر در ذات حق نمی توان کرد و اگر چه تمام عالم ,آیات و نشانه های ذات کبریائی اوست ولی چگونه می توان توسط نشانه های او , او را شناخت.

چو آیات است روشن گشته از ذات
نگردد ذات او روشن زآیات
لذا ایشان می فرماید که عقل را رها کن و همیشه در یاد حق باش.

همچنین در ادامه می گوید , همانگونه که تصویر یک چیزی را خیلی به چشم نزدیک کنیم دیگر قادر به دیدن آن تصویر نیستیم و تصویر مبهم می گردد , خدا و عوالم ملکوتی هم آنقدر به انسان نزدیک است که نمیتوان تشخیص داد.
چو مبصر در نظر نزدیک گردد
بصر زادراک آن تاریک گردد

و در ادامه می گویند :که در این راه ,جای اظهار نظر های فردی بر اساس عقل ظاهری وجود نداشته ,و یک نکته باریکی هست که باید متوجه بشوید و مثل شب روشن در روز تاریک می ماند و من نمی توانم در اینجا بیشتر شرح دهم و سکوت اختیار می کنم.

دلیل اینکه اکثر عرفا به اینجا که می رسند سکوت می کنند اینست که حرف زدن ,انسانهای جویای راه را دچار اشتباه و گمراهی و سردر گمی نموده و باعث تصویر سازیهای ذهنی و نهایتا توهمات می گردد و بایستی به مرور این موضوع را درک نمایند. اگر چه درک موضوع در یک لحظه اتفاق خواهد افتاد .


اشعار از گلشن راز شبستری
با آرزوی توفیق - آدینه