عرفا ,همگی می گویند که محور خلقت جهان هستی آدمی است و کل عظمت کائنات و لوح محفوظ خداوند که عبارت از علم اولین تا آخرین ,همگی در انسان نهفته است و اگر انسان آن را کشف کند , تمام اسرار خلقت و کائنات و خداوند را درک کرده و می شناسد.لذا در جهت شناخت خداوند و قدم در آن وادی گفته می شود که بایستی خود شناسی نمود .

در نگاه به خودمون و اصول اولیه خود شناسی,اولین چیزی که متوجه می شویم اینست که بنده خداوند نبوده و بنده نفس یا همان شیطان درون هستیم. به این معنا که تمام حرکات و رفتارهای ما ناشی از احساسات و خواسته های درونی مااست .

از لحاظ ژنتیک اثبات گردیده که ,میزان استعداد یک ژن در جهت تکامل و ثبات ژنی در آینده آن شخص تاثیر دارد و کل توانائی های فرد و عواطف آن در ملکولهای (دی -ان - ا) ثبت گردیده است . همچنین از نظر علمی ثابت شده که بر اساس میزان تستسترون دریافتی از مادر در زمان بارداری توسط جنین , با مقدار ریسک پذیری آن شخص در بزرگسالی و احساسات عاطفی فرد نقش مستقیم داشته و رفتار و شخصیت آن فرد قابل پیشبینی می باشد . قدما به آن طبع می گفتند .
همانند دانه یک گیاه که دانه گندم ,گندم می شود و دانه جو تبدیل به جو می شود و در مقایسه بین دانه های مشابه نیز , یک دانه گندم در زمان رشد از دانه کناری مرغوبتر یا بی کیفیتتر میتواند باشد . اصطلاحا سرشت دانه ها فرق می کند .

همچنین تعلیم و تربیت و تاثیر پذیری از محیط اطراف با عث نقش گذاری بر روی این طبع شده و تشکیل واحد شخصیت و یا همان نفس می گردد و این چنین می شویم که هستیم .همانند پرورش و محیط اطراف و نقش آن بر روی دانه گیاهان که باعث بزرگتر شدن گیاه و یا ضعیفتر شدن آن می گردد.

عامل دیگر ساختار ما یا واحد اصلی که روح نامیده می شود , در کنار جسم ما و جزو لاینفک شخصیت ما در کنار نفس قرار دارد و تشکیل واحد من را می دهد .

برای درک تقابل جسم و روح , می توان به مثالی اشاره نمود. روح و جسم را همانند راننده و ماشین یا خلبان و هواپیما تصور کنید.

ماشین برای حرکت احتیاج به بنزین و روغن و لنت و سرویس و دیگر مایحتاج خود دارد و اگر به موقع به آن نرسد متوقف شده و یا درست کار نمی کند و در مورد انسان نیز ,نیازهای جسمی و احساسات عاطفی نیز اگر به موقع نرسد ,به جسم و عواطف ما آسیب می رسد. کل نیازهای انسان را در قالب غضب و شهوت تقسیم بندی نموده اند و به آن نفس می گویند .کل نیازهای ما از قبیل خوردن و خوابیدن و خشم و حرص و ....... در این دو تقسیم بندی جای دارد که البته بسته به طبیعتهای مختلف و یا ژنتیک افراد گوناگون کم و زیاد بوده و برای حفظ صیانت نفس انسان و تکامل بشریت لازم می باشد.

ماشین بسیاری از کارها را خودش تنظیم می کند و مثلا اگر آب رادیاتور گرم شود ,پروانه های ماشین توسط یکسری سنسور فعال شده و آب دور موتور را خنک می کنند و یا حتی درماشینهای مدل بالا ساخته شده , در صورت نزدیک شدن بیش از حد به ماشین جلوئی و یا مانعی و سرعت گیر,ماشین بدون دخالت راننده سرعت را کم یا متوقف می شود.در این اعمال راننده هیچ نقشی ندارد .
دقیقا جسم ما نیز بسیاری از کارها را خودش تنظیم می کند و در مواجهه با اتفاقات بدون دخالت ما و در اثر ترشحات هورمونی عکس العمل انجام می دهد . برای مثال میزان ترس ما بسته به نوع ژنتیک و همچنین پرورش و یا سالم رشد کردن عواطف ما فرق می کند و لذا در مواجهه با وقایع مختلف می تواند دست به حل موضوع و یا فرار و یا تسلیم شدن ویا پاک کردن آن بزند.

در زمان آتش سوزی و یا مواجهه با خطرات ,بدن ما بدون فکر و هر گونه تصمیم گیری ما و با رفلکسهای عصبی و شیمیائی مختلف و فرامین مغزی به سرعت مارا از منطقه خطر دور می کند .همانند ماشینهای هوشمند ساخته شده که در زمان احتمال تصادف و نزدیک شدن ماشین جلوئی بدون دخالت راننده , سرعت ماشین را کم و یا حتی متوقف می کند.

توانائی های هر شخص با دیگری فرق می کند و همانگونه که هر چقدر پا را روی پدال فشار دهیم ,از یک حدی به سرعت ماشین افزوده نمی شود ,ما هم در تصمیمات خود و ابعاد مختلف زندگی تا حد خود می توانیم پیش برویم. تازه اگر مراقب خود باشیم و جسم و عواطف ما آسیب ندیده باشند .

تا زمانی که به نیازهای جسمی عاطفی انسان یا نفس به موقع جواب داده شود و درست پرورش نماید , شخص می تواند تصمیمات درست بگیرد . در غیر این صورت همانند ماشینی که موتور آن ایراد پیدا کرده و هر چه بیشتر گاز بدهیم سرعتش به ماکزیمم سرعت موتور نمی رسد و یا اگر لنتها خراب باشند در زمان ترمز گرفتن , ماشین متوقف نمی گردد , در انسانهای با جسم و روحیه ناسالم تصمیمات درست و درک درستی از خود و جهان نمی توانند پیدا کنند و مثلا علی رغم اراده یک فرد معتاد جهت ترک مواد مخدر ,ولی بدلیل تغییر شکل کارکرد مغز توسط مواد , نمی تواند ترک کند و می گویند اراده اش ضعیف است . دقیقا مثل راننده ای که ترمز می گیرد و لی بدلیل خرابی سیستم ترمز، ماشینش متوقف نمیشود. انسان معتاد اراده می کند ولی واکنشهای عصبی او درست عمل نمی کند و کمبود داشته و برای همین ممکن است مجددا به سراغ مواد مخدر برود.

در نهایت هم بعد از سالها استفاده از ماشین و مستهلک شدن آن ,دیگر ماشین راه نمی رود و قابل تعمیر نبوده و باید از آن پیاده شد.دقیقا هم زمانی که جسم ما فرسوده گردد و دیگر قادر به ادامه حیات و تنظیم سیستمهای داخلی خودنباشد , بدن ما می میرد و همانند راننده که از ماشین پیاده می گردد ,روح ما این جسم را ترک می کند .

همانگونه که در ابتدا گفته شد ما تحت فرامین جسم خود موقع گرسنه شدن می خوریم و موقع خستگی می خوابیم و استعدادهای ما مطابق میزان ژنتیک ما رشد میکند و مطابق ترشحات هورمونی و الکتریکی مغز ,نسبت به محرکهای اطراف نا خواسته واکنش نشان می دهیم.این همان چیزی است که در خودشناسی می گویند شخص بنده نفس است نه بنده خدا.و یا حتی می گویند بنده شیطان است. از نفس به شیطان درون یاد شده است .
لذا در یک سری از گرایشها مثل مرتاضان هندی ,که تا سر حد مرگ ریاضت می کشیدند و یا عرفای خودمان تا قبل از قرن هفتم که اصطلاحا در آن عصر عرفان زهد رواج داشت , در جهت شناخت بیشتر خصوصیات روحی از نیازهای بشری دست می کشند و تمرکز و توجه و مراقبه را بر روی روح متمرکر می کردند. ولی بعد از قرن هفتم به بعد , و رواج عرفان عشق , عرفا توسط عشق با کنترل و نهایتا آشتی با نفس به خواسته خود که همان رسیدن به گوهرۀ وجودی خود بود , مثل شمس و مولوی اقدام نمودند.

لازم به ذکر است که این خواسته های نفسانی بشری لازمه زندگی است ,ولی بدیل اینکه خصوصیت این خواسته ها به گونه ای است که هر چه در اختیارش قرارگیرد بیشتر می خواهد و آنقدر پیش می رود که کاملا ما را تحت کنترل خود قرار می دهد و نه اینکه ما را از توجه به روحمان غافل می کند , بلکه برای رسیدن به خواسته هایش تا جائی پیش می رود که برای رسیدن به آرزوهایمان و خواسته ها , خودمان را هم فدا می کنیم.

باید یادمان باشد همانطور که یک راننده نمی تواند به دلیل نداشتن وقت و دیر رسیدن به سر کار یا جهت تفریح , به جای خیابان و جاده از وسط پارک یا پیاده رو عبور کند , ما هم نمی توانیم برای پیدا کردن پول دزدی کنیم و یا بر طرف کردن نیازهای اولیه خود ,دست به هر اقدامی بزنیم.
لذا ازاصول اولیه قوانین طبیعت نبایستی تخطی کرد و فرامین آسمانی ارسال شده خدا جهت بشریت را که توسط انسانهای پیشتاز حقیقت و پیامبران آورده شده را بایستی رعایت نمود.

نیازهای بشری را نمیتوان کشت . ولی با تمرین و مراقبت و استفاده معقول و در حد اعتدال, می توانند قابل کنترل باشند و نه اینکه سد راه توجه به دیگر خصوصیات روحی و توجه به خدا نمی گردند , بلکه می توانند از تضادهای گوناگون درونی جلوگیری کرده و حتی به آرامش انسان کمک کنند . آرامش درون ,اساسی ترین رکن در مراقبه و تفکر می باشد.
لذا دیده می شود که عارفین در قرنهای بعد اقدام به ازدواج کرده و شغلی انتخاب نموده و همانند انسانهای دیگر در جامعه زندگی کردند. ولی سعی و مراقبه نمودند تا از حد اعتدال خارج نشده و در تمام لحظات زندگی ,مراقب افکار و اعمال خود بودند .

شناخت خصوصیات روحی و نیازهای فردی هر شخص توسط خودش لازم بوده و استفاده در حد تعادل از نعمتهای هستی به همراه درک نیاز عشق به آفرینش و به همراه مطالعه در حد لزوم مباحث شناختی و عرفانی و تجارب عرفا و الاولیا و پیامبران و زندگینامه های آنان , کمک شایانی به درک بهتر و اهمیت موضوع نموده و مراقبت بر اعمال و افکار ما , باعث رشد آگاهی و متعاقبا شناخت و یا عرفان می گردد.

همانگونه که استعدادهای فردی افراد فرق می کند , ظرفیتهای روحی انسانهای مختلف نیز متفاوت بوده و میزان شناخت همه انسانها اگرچه بعد از تلاش به یک اندازه نخواهد بود , ولی در حد ظرفیت روحی خود ,اگر در این راه توجه لازم را معطوف دارند , بی بهره نبوده و در زمان جدا شدن از این تن خاکی , با آگاهی لازم به سفر خود در جهانهای برتر ادامه خواهیم داد .

با آرزوی توفیق - آدینه